- پیشگفتار 1
- مقدمه ناشر 1
- پیمان شکنان غدیر 2
- تشکیل سقیفه 8
- غوغای سقیفه!! 9
- بیعت با ابوبکر!! 11
- سیاست تزویر 15
- مخالفت با ابوبکر 18
- پایان بیعت سقیفه 18
- پناه به خانه حضرت زهراعلیها السلام 19
- مخالفت با بیعت ابوبکر 26
- مبارزات حضرت فاطمه علیها السلام 28
- رویارویی امام علی علیه السلام با توطئه سقیفه 29
- راه های بیعت 31
- راه های بیعت 31
- استدلال و موعظه 32
- ج) مخالفان 32
- ج) مخالفان 32
- ب) بی اعتناها 32
- الف) هواخواهان ابوبکر 32
- تطمیع 33
- تهدید 34
- قتل 35
- 2 - ظلم و تعدّی نسبت به اهل بیت علیهم السلام 38
- نتایج و آثار سقیفه 38
- 1 - اختلاف بین مسلمانان 38
- 3 - ظلم والیان 39
- 4 - تحقیر مردم 41
- 5 - بی اعتنایی به ارزش ها 42
- استبعاد واقعه از طرف اهل سنت!! 43
- 2 - ابراز کینه ها 44
- 3 - قصد کشاندن اهل بیت علیهم السلام به درگیری 46
- 4 - تشبیه به مقتل عثمان 48
- 5 - طبیعت خشن خلیفه 52
- 6 - حقیقت شجاعت 53
- وفاداران غدیر 55
- 1 - عباس بن عبدالمطلب 56
- 2 - ابان بن سعید 56
- 3 - فضل بن عباس 56
- 5 - سلمان فارسی 57
- 6 - ابوذر غفاری 58
- 7 - أُبی بن کعب 58
- 9 - خالد بن سعید 60
- 10 - خزیمه بن ثابت 62
- 11 - ابوالهیثم بن تیهان 63
- 12 - حجر بن عدی کندی 64
- 13 - قیس بن سعد 65
- 14 - نعمان بن عجلان انصاری 65
- 17 - ابوایوب انصاری 66
- 16 - براء بن عازب 66
- 15 - عمار بن یاسر 66
- 18 - حذیفه بن یمان 67
- 19 - عثمان بن حنیف 68
- 21 - ابوالطفیل عامر بن واثله 69
- 23 - عبداللَّه بن عروه غفاری 70
- 24 - مسلم بن عوسجه 71
- 26 - حارث بن زهیر ازدی 73
- 25 - ابوفضاله انصاری 73
- 27 - بلال بن رباح 74
- 29 - اویس قرنی 76
- 28 - شبیب بن عبداللَّه 76
- 30 - انس بن حارث کاهلی 77
- 32 - جاریه بن قدامه سعدی تمیمی 78
- 31 - ابولیلای انصاری 78
- 34 - ابوقتاده حارث بن ربعی انصاری 81
- 35 - حجاج بن عمرو بن غزیه مازنی 82
- 36 - زاهر مولی عمرو بن حمق 83
- 38 - هانی بن عروه 85
روی سعد و فرشی که برای او گسترده شده بود، می پریدند به طوری که نزدیک بود وی را لگدمال کنند. جمعی که اطراف سعد را گرفته بودند فریاد زدند: مواظب باشید که سعد را لگدمال نکنید.
عمر پاسخ داد: او را بکشید که خدا وی را بکشد. آن گاه بر بالین سعد ایستاد و گفت: می خواهم چنان تو را پایمال کنم که اعضایت در هم شکند. در این هنگام قیس بن سعد آمده و ریش عمر را گرفت و گفت: به خدا سوگند! اگر یک مو از سر سعد کم شود یک دندان سالم برایت باقی نخواهد ماند.
ابوبکر بانگ زد: ای عمر! آرام باش که در این موقع حساس به آرامش بیشتری احتیاج داریم.(1)
عمر بازگشت و سعد را به حال خود گذاشت. در این هنگام سعد رو به او کرده و گفت: به خدا سوگند! اگر می توانستم به پا خیزم چنان غرشی از من در اطراف و کوچه های مدینه می شنیدی که خود و یارانت از وحشت در سوراخ پنهان می شدید. به خدا قسم! نزد گروهی می فرستادمت که فرمانبردار آن ها بودی نه فرمانروا. پس روی به یاران خود نمود و گفت: مرا از این جا بیرون برید. یارانش وی را به دوش گرفته و به منزلش بردند».(2)
ابوبکر جوهری می گوید: «عمر در این روز خیلی تلاش می کرد، او پیش روی ابوبکر می دوید و شعار می داد: توجه کنید! مردم با ابوبکر بیعت کردند...
مردم با ابوبکر بیعت کردند و با این حال و هیأت او را به مسجد
1- 31. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 133.
2- 32. تاریخ طبری، ج 2، ص 455-459؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 123.