ترجمه الغدیر - جلد 3 صفحه 301

صفحه 301

پر محبت و انس آمیز و چهره‌دیگر موحش و نفرت آور.

به جان خودم قسم، کسی که دینش را به دنیای غیرش بفروشد، سزاوار است که دائم در غم و محنت این داد و ستد باشد، سخنانت مضطرب و نامربوط و رایت ناپسند و نارواست. منزلت تو توام با رشگ و حسد است کوچکترین عیب تو، بزرگترین عیب دیگران است.

عمرو گفت: بخدا سوگند که در میان قریش کسی سختر و کوبنده تر از تو بر من نیست و حال آنکه احدی از قریش، قدر و منزلت تو را در نزد من ندارد.

ابن عباس و عمرو در اجتماعی دیگر

مدائنی روایت کرده که: عبدالله بن عباس در سفری بر معاویه وارد شد و یزید، پسر معاویه و زیاد بن سمیه و عتبه بن ابی سفیان و مروان بن حکم و عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن ام حکم در نزد او بودند، عمرو بن عاص به معاویه گفت: بخدا قسم که این طلوع اول شر است و غروب آخر خیر و نیکی و درنابودیش قطع ماده شر است، از فرصت استفاده کن و در حمله به او پیشدستی کن و با نابود کردن او، دیگران را از مخالفت خود بازدار و پیروانش را هم پراکنده کن.

ابن‌عباس گفت: ای پسر نابغه بخدا سوگند که عقلت منحرف گشته و افکارت مضطرب به یاوه گرائیده و شیطان به زبانت سخن گفت. آیا بهتر نبود که این پیشنهاد را خود در روز صفین انجام می دادی با اینکه دعوت به مبارزه شدی؟

دلیران در مقابل هم صف آرائی می کردند و زخمها بر پیکرها بسایر وارد شد و نیزه ها درهم شکست. تو آهنگ به امیرالمومنین نمودی و او با شمشیر بسویت شتافت و چون مرگ را مشاهده کردی قبل از روبرو شدن با او متوسل به حیله گری خود گشتی و به امید نجات عورت خود را برای جلوگیری از حمله او آشکار ساختی.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه