ترجمه الغدیر - جلد 3 صفحه 302

صفحه 302

تا اینکه از نابودی حتمی در امان مانی، سپس معاویه را به عنوان مشورت و صلاح اندیشی تشویق نمودی که به مبارزه با علی تن‌دهد و با تدبیری نیکو معاویه را برای نبرد با علی تحریک کردی و اینهمه بخاطر این‌بود که از وجود معاویه آسوده شوی و دیگر چهره اش را نبینی، معاویه هم از درون پرآشوب تو آگاه شد و پی به نفاق و کینه جوئی تو برد و هدفت را دانست

بس است زبان فرو بند، و از بداندیشی دست بردار، تو در بین دو خطر گیری در یک سو شیری خشمناک است و در سوی دیگر دریائی ژرف اگر با شیر روبرو شوی تو را می درد و نابود می کندو اگر به دریا زنی در اعماق آن ناپدید خواهی شد.

عبدالله بن هاشم مرقال و عمرو

معاویه، از جریان جنگ صفین، نسبت به هاشم مرقال پسر عتبه بن ابی وقاص و فرزند او، عبدالله نفرت و کینه بدل داشت.

پس از آنکه زیاد بن ابیه را از طرف خود، عامل عراق قرار داد، به او نوشت: مراقب عبدالله بن هاشم (مرقال) باش، او را دستگیر کن، دستش را بگردنش ببند و به سوی من بفرست.

زیاد، عبدالله را از بصره با غل و زنجیر به دمشق فرستاد، دستگیری او بدین صورت انجام شد که زیاد، شبانه بطور ناگهانی به منزل او در بصره وارد شد و او را دستگیر نموده به طرف معاویه فرستاد،وقتی که عبدالله را بر معاویه وارد نمودند عمرو بن عاص در مجلس بود، معاویه به عمر گفت: این را می شناسی؟

عمرو گفت: نه، معاویه گفت: این همان کسی است که پدرش در روز صفین این اشعار را می خواند:

من جان خود را فروختم، چون ملامتها و سختیهائی که به او رسیده او را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه