ترجمه الغدیر - جلد 4 صفحه 290

صفحه 290

پای در کش و از مدایحی که می سرائی به سوی رهبرانی روی آر که از خاندان کرامت و اعجازند.

مامون گفت بخدا سوگند وی به چنان گفتار و اندیشه عمیقی در یاد کرد خاندان پیغمبر دست یافته است که در وصف دیگران به آن نمی رسد سپس گفت دعبل درباره سفر دور و درازیکه برایش پیش آمده است نیز شعر نیکوئی سروده است و آن این است.

آیا زمان آن نرسیده است که تا من نمرده ام، مسافران به وطن بر گردند.

در آن حال که توانائی جلو گیری کردن از ریزش اشکی که از درد دل حکایت داشت نداشتم گفتم بگو: چه خانهائی که جمع آن پراکنده شد و چه جمع های پراکنده ای که پس از گرد آمدن دوباره از هم پاشیدند. "

آنگاه گفت: من هیچ سفری نکرده ام، که این ابیات را در سفر و در همه گشت و گذارهایم تا گاه بازگشت در پیش چشم نداشته باشم.

9- " میمون بن هارون " آورده است که دعبل، " دینار بن عبد الله " و برادرش " یحیی " را می ستود و آنگاه که از رفتار آنها تا خشنود شد در هجوشان جنین سرود: گناهانمان پیوسته خوارمان می داشت تا گاهی که ما را به دامان یحیی و دینار انداخت همان گوساله های نادانی که نسلشان قطع نشده و سجده آفتاب آتش بسیار کرده اند و گفته است: دعبل درباره آن دو و " حسن بن سهل " و " حسن بن رجاء " و پدرش نیز چنین سروده است:

هان امیران " مخزم " را از من بخیرید جه من " حسن " و در فرزند " رجاء " را بدرهمی می فروشم و " رجاء " را سرانه می دهم " دینار " را نیز بی پشیمانی می فروشم. اگر آنها را بسبب عیبی که دارند بسویم باز برگردانند. " یحیی بن اکثم " پس نخواهد آورد.

خوشمزگیها و نوادر دعبل

1- احمد بن خالد آورده است که: روزی به بغدادی درخانه صالح بن علی بن

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه