ترجمه الغدیر - جلد 7 صفحه 171

صفحه 171

کلس و امثال آنان.

در مصر، با جماعتی از بذله بافان و شوخ طبعان مصادف شد، و در شوخ سرائی و هزل باقی‌افراط کرد تا آنجا که لقب " ابو رقعمق " به‌او بسته شد، گاهی گفته میشود که خودش این لقب را ساخته و این خود اوست که در شعرش صریحا اظهارمی درد که با دیوانگی هم پیمان است:

- از خدا آمرزش طلبم از سخن عاقلانه ای که بر زبان راندم، فرزانگی شان من نیست.

- نه بان خدائی‌که تنها مرا از میان خلق بر سر زبانها افکند و به دیوانگیم وا داشت.

این دو بیت، از قصیده ای است که خاطراتش را در شب " تنیس " در آن بازگفته و آن نام شهری است در مصر که روزگاری مهد تمدن بوده و پانصد محدث صاحب قلم در آن حدیث می نوشت.آغاز قصیده چنین است:

لیلی بتنیس لیل الخالف العانی

تفنی اللیالی و لیلی‌لیس بالفانی

سروده دارد که کاملا از افراط او در دیوانگی و خل بازی حکایت‌می کند:

- بس کن از نکوهش و عتابت ای معشوقه پرچانه.من این خل بازی و مسخرگی را با هیچ مقامی عوض نخواهم کرد.

- موقعی که ترانه های خارجی سر کنم و گروه جاکشان دنبالم روان باشند گویا - کشیش دیری باشم که‌سحرگاه، تلاوت خود را با آوای خوش برگروه کشیشان به پایان برده است.

- من‌خل شده ام و استاد این فنم، با هیچ عنوانی نامبردار نشوم جز " خدای مسخره ها ".

- علت آن است که دیدم فرزانگی بی ارج مانده، منهم برای اهل‌زمانه، خل -

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه