ترجمه الغدیر - جلد 7 صفحه 210

صفحه 210

- جانم را با آنچه داشتم در پای او ریختم، جان و مال را در پای پریچهران ریزند.

- سی بهار، دمساز بودم، و شبهای تار چون خورشیدش‌در بر گرفتم.

- اگر دشمن، عیبجوئی کرد، و یا دوست زبان به ملامت گشود، پس گوش انداختم.

- و چون پیریم آغاز شد و سپیدی مو بالا گرفت، چونانکه شعاع خورشید تابش کند.

- روز وصل را با شب هجران بدل ساخت، و چنینم گمان نمی رفت.

- وصلش را جویا شدم، مرا راند، سوگند خورد که نخواهدم پذیرفت.

- گریخت، چنانکه هماورد حیدر گریخت، روز نبرد که از سم ستوران فضا تیره وتار گشت.

- روزی که با مشرکین مقابل شد، و از شمشیرش مرگ می بارید.

- تیغ‌پیچانی چون مار سپید، لغزنده چونانکه‌مور بر سنگ خارا لغزد.

- هنگامی که از نیام بر کشد و در میدان نبرد گوید:منم حیدر لرزه بر کوهسار افتد.

- با همان تیغ، خاک بر دهان " مرحب " کرده به خونش کشید و " عمرو " زاده " ود ".را

- با همان تیغ، ستون اسلام راست شد و آئین فطرت کمال پذیرفت.

تا آنجا که می گوید:

- اوست کوبنده سرها، قهرمانی که با ضرب شمشیرش " نوفل " دلاور بخاک در غلطید.

- جبریل شگفت زده، با فریاد تکبیر و تهلیل راه آسمان گرفت: وه چه‌جوانمردی

اخو المصطفی یوم الغدیر و صنوه

و مضجعه فی لحده و المغسل

برادر مصطفی در روز " غدیر " و همریشه اش، آنکه پیکر رسول را شست و در گور نهاد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه