ترجمه الغدیر - جلد 7 صفحه 312

صفحه 312

- فرداست که از شمشیر و سنان خفتان سازم، با اینکه از شیوه‌جوانی بر کنار نیم.

- و از سیاهی شب جامه بر تن آرایم، بهنگامی که کاروان‌برون تازد، برون تاختن شمشیر از نیام.

و کم لیل عبات له المطایا

و نار الحی طائره الشهاب

- چه شبها که با مرکوب رهوار، آماده تاخت شدم، دیگران در اطراف آتش پر شرر سرگرم.

-نگریستم که زمین چهره خود را دگرگون ساخته و با شیر و گرگ ببازی برخاسته.

- من نیز چهره و دیدار خود دگرگون ساختم، چنانکه سپیدی مو از خضاب.

- زیباتر از آن ندیدم که سفیدی را با سیاهی طراز بندند.

- من با آرزوی خودهمخوابه ام ولی سنگینی آمال و آرزو شتران قوی هیکل را بزانو در آورده است.

- اگر یاس و ناامیدی بر ما چیره شود، امید را در دل زنده کنیم و با شجاعت پیش تازیم.

- هر آنگاه که ژاله بهاری از ابر خیزد و شرار باران همراه حباب برقص آید.

- گویا آسمانرا آب در گلو شکسته، بر سروادیها از دهان فرو ریزد.

- دره و هامون با سیلاب، هم آغوش گشته، ابر سپید بر سر آن دامن بگسترد.

- و چون بر تپه و ماهور بگذرد، مانند لعاب ازگردنه ها سرازیر شود.

- گویم: خداوندسرزمین مدینه را از باران رحمت و آب گوارا سیراب کند.

- به ویژه، تربت بقیع را و خفتگان آن، آبی دامن کشان وسیلابی ریزان.

- و تپه های " غری " وچکیده حسبی که در بلندیهای آن جا گرفته.

- و تربت آن شهیدی که در بیابان " طف " خفته و با لب تشنه داعی حق را لبیک گفته.

- و هم بغداد و سامرا و طوس را، سیراب کن، از ژاله‌بهاران و سیلاب باران.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه