ترجمه الغدیر - جلد 7 صفحه 9

صفحه 9

نتیجه زبان بشکایت گشوده جزع می کند، ناله و زاری سر می دهد و در شعر خود، آتش دل، کشش قلب، هم فراق و اشک ریزان خود را چنین‌شرح می دهد:

- کیست که بر چشم اشکبارم بنگرد و بر روان خسته ام رحمت آرد؟

- اشکم چون جوی روان است، گویا خاری در چشم خلیده.

- اگر از دیده نامحرم مستور بماند، سیل اشک به‌پهنای سینه ام بریزد و اگر از فتنه رقیب هراسد، چون چشمه آب بخشکد.

- این گریه جز به حسرت روزگار گذشته نیست.

و یا این شعر دیگرش:

- ایکه از من بریدی و بسویم نمی نگری. خدا کند شبی را مثل من بسر نیاوری.

-درد فراقت چنان مرا دردمند ساخته که دشمن بحالم گریست.

- دل آشفته ام را به آرزوی تو بسته ام: زنده اش کن یا هلاک ساز.

کشاجم از قلبی مهربان، روحی خاضع و فروتن و اخلاقی نرم و لطیف برخوردار بود، عواطف انسانیش سرشار، و هیچگاه گرد شرارت وبد ذاتی و زخم زبان نگشت، و به هجو و بدگوئی کسی نپرداخت.

او شعر را از مفاخر و فضائل خود می شمرد، و آنرا وسیله ای برای مدیحه سرائی بزرگان و یا سپری در مورد هجو دشمنان قرار نداد، اصولا بسوی مدح و یا هجا گرایشی نداشت و برای این دو ارزشی قائل نبود، چون نه می خواست به کسی زور گوید تا هجو سرا باشد، و نه شعر را وسیله معاش و مطامع خود سازد، تا مدیحه سرا گردد، او می گفت:

- اگر حقیقت بین باشی گرد هجو و یا ستایش مردم نخواهی چرخید.

- بلکه خواهی دانست: شعر ترجمان خوش بیانی است که آداب انسانی را بازگو کند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه