ترجمه الغدیر - جلد 9 صفحه 24

صفحه 24

اگر می توانید کسی را نشانم دهید که بالاخره از جام مرگ ننوشد و جاودانه بماند؟

و هنگامی که داعی مرگ او را می خواند و یا بانگ می زند در گروش نباشد؟ روزگار جز گول زننده نیرنگ باز نیست، پس این همه دلباختگی و به آب و آتش زدن برای آن چرا؟

روزگار جز همانند یک برق زدن و یا وزیدن باد خزان پائیز نیست.

هیچ روزی را اگر چه روز بدی هم بوده همانند روز مرگ " کمال اشرف " ندیدم.

گویا بعد از فراق او و قطع اسباب این الفت، من عازم سفر طولانی خواهم بود که جز بقایای لطفش زادی ندارم.

روزگار با مرگ او، در عوض خواب و آرامش، به من اضطراب و بی خوابی داده و روشنائیم را بدل تاریکی نموده است.

مفارقتی که دیگر ملاقاتی به دنبال ندارد و مانعی که رفع شدنی نیست.

به خاطر تو گذشت زمان را سرزنش کردم و هر که چنین کند، انتقامش را از آن نگرفته است.

مرگ همه مردان را می رباید، اما همانند تو هرگز از میان ما ربوده نمی شود.

تو همواره قلبا، ستم را دشمن می داشتی و از آن پرهیز می کردی و در تمام دوران زندگی از بدی ها دور و دامنت از آلودگی ها پاک بود.

اشگها در مرگش جاری است، اما کی اشگهای جاری می توانند جلو مرگ ها را بگیرند؟

دیگر کجا چشمها می توانند به سوی تو خیره شوند، در صورتی که در میان خاک و گل آرمیده ای؟

افسردگیم را دور کن که چه بسیاری دور کننده ای که بغض و ناراحتی همه جانبه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه