ترجمه الغدیر - جلد 9 صفحه 53

صفحه 53

حضرمی این است که: می خواست وارد شهر زبید شود، دید خورشید نزدیک است که غروب کند به او گفت: غروب نکن تا وارد شهر شویم او هم ساعتها توقف کرد، هنگامی که وارد شهر شد به او دستور غروب کردن داد، ناگهان خورشید غروب کرد و جهان در تاریکی فرو رفت و ستارگان کاملا آشگار شدند.

علامه سماوی در " العجب اللزومی " گفته است:

وا عجبا من فرقه قد غلت

من دخل فی جوفها مضرم

تنکر رد الشمس للمرتضی

بامر طاها العیلم الخضرم

و تدعی ان ردها خادم

لامر اسماعیل الحضرم

" شگفتا از طائفه ای که از روی دغل و کینه در اندرونشان آتش مشتعل زبانه می کشد.

منکر " رد شمس " برای مرتضی علی آنهم به دستور پیامبر اکرم هستند، رد صورتی که آن را برای خادمی به امر اسماعیل حضرمی جائز می شمارند "

انسان جستجوگا این داستان می تواند چنین نتیجه بگیرد که: اسماعیل حضرمی پیش خدا از پیامبر اکرم و وصیش امیر المومنین برتر و بالاتر است، زیرا برگرداندن خورشید برای علی امری بوده که یا با دعای علی و یا با دعای پیامبر بزرگوار اسلام واقع شده، اما در مورد اسماعیل حضرمی او به خادمش دشتور داد که به خورشید فرمان دهد تا بماند آن هم توقف کرد. آنگاه دستور داد خورشید را از اسارت آزاد نماید، یا خود او دستور توقف خورشید را صادر کرد آنهم توقف نمود،

و این یکنوع امتیاز و برتری و نزدیکی به خدا است اگر خواب ها و احلام واقعیت داشته باشند، لیکن عقلاء و راویان این داستان بخوبی می دانند که: این افسانه چه زمانی ساخته شده و کجا بافته شده و برای چه منظوری تنظیم شده است؟

یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره:

" می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند، لیکن خدا نمی خواهد مگر اینکه نورش را تمام نماید ".

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه