- آثار کمیاب 1
- شعراء غدیر در قرن 08 1
- متعه نساء 15
- متعتان (متعه حج و متعه زنان) 23
- نگرشی در دو متعه 30
- اما متعه نساء 43
- متعه در قرآن مجید 61
- حدود متعه در اسلام 76
- رای خلیفه درباره کسی که گوید: من مومنم 84
- ورود اسقف نجران بر خلیفه 87
- شلاق زدن به روزه داری که بر کنار شراب نشسته 90
- رای خلیفه در مشک بیت المال 91
- اجتهاد خلیفه در نماز میت 92
- خلیفه و مسائل سلطان روم 98
- آگاهی خلیفه در احکام 104
- رای خلیفه در مناسک 105
- اجتهاد خلیفه درباره شراب و آیات آن 107
- جهل خلیفه به غسل از جنابت 128
- خلیفه و وسعت دادن به دو مسجد 130
- سکوت خلیفه از حکم طلاق 139
- رای خلیفه در خوردن گوشت 140
- خلیفه و یهودی مدنی 142
- خلیفه اول کسی است که در فرائض میراث قائل بعول شد 145
- اجتهاد عمر در تقسیم کردن و مصادره کردن اموال عمالش 148
- خلیفه در خریدن شتر 161
- رای خلیفه درباره بیت المقدس 162
- رای خلیفه در مجوس 167
- رای خلیفه در روزه رجب 170
- اجتهاد خلیفه در سوالات از مشکلات قرآن 185
- رای خلیفه در سوال از آنچه واقع نشده 189
- نهی خلیفه از حدیث 191
- حدیث نوشتن سنن 197
- رای خلیفه درباره کتابها 198
- خلیفه و قرائتها 207
- اجتهاد خلیفه در نامها و کنیه ها 219
- حد زدن خلیفه پسرش را بعد از حد 235
- جهل خلیفه به آنچه روز عید خوانده میشود 243
- خلیفه و معانی الفاظ 245
- رای خلیفه در روزه سال 248
- مرسلات 298
- شاعر کیست؟ 302
- تالیفات او 303
- اشاره 317
- علاء الدین حلی 317
- شاعر کیست؟ 338
- قصیده 01 339
- قصیده 02 353
- قصیده 03 362
- قصیده 04 373
- قصیده 05 387
- قصیده 06 396
زشت ترین دزدیها سرقت کرده اند برای اینکه دزد در بیشتر اوقات دزدی نمیکند مگر از یکنفر یا دو نفر یا بیشتریکه انگشت شمار باشد لیکن این جماعت بحکم این مصادره و مناصفه دزدانی از مال همه مسلمین هستند و پیش از این قضیه و بعدها امین ایشان بودند بر نفوس مسلمین و اعراض و اموال و احکامشان بعامل قرار دادنشان بر شهرها و بنده گان غیر اینکه در میان ایشان کسانی بودند که بعد از پرداخت جریمه خود را بر کنار کشید و دیگر زیر بار عمر نرفت، آیا صحیح است ایشان دزد و مختلس بودند، من نمیدانم یا آیا درست است که ایشانهمگی عادل و پرهیزگار بودند، نیز بنده نمیدانم.
خلیفه در خریدن شتر
از انس بن مالک روایت شده که گوید: یکنفر اعرابی با شتریکه مال او بود آمد که آنرا بفروشد پس عمر آمد پیش او و چونه میزد پس شروع کرد عمر یکی یکی شترانرا با پایش میزد تا اینکه شتر برانگیزد و عمر ببیند که پاهای شتر چگونه است، پس اعرابی مرتب میگفت بی پدر شتر مرا ولکن و عمر را گفته اعرابی منتهی نمیکرد که این کار را بدونه دونه شترها نکند پس اعرابی بعمر گفت: من خیال میکنم که تو مرد بدی هستی، پس چون از آن فارغ شد شترها را خرید و گفت آنها را بران و قیمتش را بگیر، پس اعرابی گفت: نمی رانم مگر آنکه جهاز و پلاسهای آنها را بردارم، عمرگفت من آنها را با جهاز و پلاس خریدهام پس آنها هم مال منست چنانچه خریدهام اعرابی گفت