ترجمه الغدیر - جلد 13 صفحه 311

صفحه 311

ثعلبه یربوعی- از عاصم و عبیدو عرین و جعفر- پس درباره آنان روش‌های گوناگونی پیشنهاد شد در میان لسگر، بوقتاده از آنان بود که گواهی دادند ایشان آواز به اذان و اقامه برداشته و به نماز ایستادند و چون درباره آنان پیشنهادهای ناسازا با هم دادند دستور داده شد آنان را در بند کنند، شبی سرد بود که هیچکس در برابر آن نمی توانست ایستاد و هرچه می گذشت سردتر می شد خالد جارچی‌را بفرمود تا بانگ برداشت (ادفئوا اسراکم =) بندیان خویش را جامه گرم‌بپوشانید ولی در زبان کنانیان واژه ادفئوا را با دستور به کشتن، برابر می شمردند و از این سخن نیز چنان دریافتند که می خواهد فرمان کشتار بدهد با آن که او خواسته ای نداشت جزپوشاندن ایشان در جامه گرم، پس ایشان را بکشتند، و ضرار پسر ازور مالک را بکشت و خالد که فریاد را بشنید بیرون شد، و سپاهیان، کشتار را به انجام رسانده بودند و او گفت چون خداوند کاری خواهد چنان است که تیر دست بر نشانه نشیند، خالد زن مالک ام تمیم را بگرفت و ابو قتاده گفت این کار تو است؟ خالد او را باز داشت و بر سر خشم آمده بگذشت و در " تاریخ ابو الفدا " آمده که عبد الله پسر عمر و ابو قتاده انصاری در آنجا بودند و در کار مالک با خالد سخن گفتند او را گفتار ایشان ناخوش آمد ومالک گفت: خالد مارا به نزد بوبکر فرست تا او خود درباره ما داوری کندخالد گفت خدا مرا رها نکند اگر دست از تو بردارم و ضرار پسر ازور پیش آمده گردن را زد.

عمر به بوبکر گفت: " تیغ خالد، آشوب و ستم به همراه دارد " و در این زمینه با وی بسیار سخن کرد و او پاسخ داد عمر او- در بازگرداندن سخن خدا به جائی شایسته -لغزیده، زبانت را از گفتگو در پیرامون خالد کوتاه کن زیرا من شمشیری را که خداوند بر روی بدکیشان برهنه نموده است در نیام نمی کنم. و- به گفته طبری و دیگران- از سفارش های بوبکر سپاهیانش این بود: چون به خانه های مردم نزدیک شدید و بانگ نماز از آن جا شنیدید دست از خداوندان آن بدارید تا بپرسید چه چیز را ناپسند می دارند و اگر بانگ نماز

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه