ترجمه الغدیر - جلد 14 صفحه 135

صفحه 135

تو را نامی است که بهترین آفریدگان دیده

و کی؟ همان هنگام که نزدیک تر شد و اسراء او را بخویشتن چسباند"

ولی این همچون افسانه بوبکر نیست زیرا درآن نیامده که جبرائیل همانند ابلیس در دل گذرانده بود که از فرمان خدای پاک سربپیچده و در آن نیامده که امیرالمومنین از غیب خبر داده و در آن نیامده که هیبت حضرت بر هیبت خدای‌بزرگ غالب آمد و نیامده که جبرئیل ازهیبت حضرت بسجده آمد و نیامده که آنجا خرگاهی بزرگ بود که بر آن نوشته‌بود علی علی و نیامده که حضرت جبرئیل را آواز داد و گفت سجده کن و باین وسیله او را ترساند در روایت ما هیچ کدام از این ها نیست زیرا شعبه از گزافگوئی در فضیلت خوانی هر چه بیشترخود را دور می دارد .

داستانی مشتمل بر کرامتی از بوبکر

ابوالعباس بن عبد الواحد از زبان شیخ نیکوکار عمر بن زغبی آورده است که گفت من مجاور مدینه سرفراز - بر سر فراز کننده آن برترین درود و سلام ها باد بودم در روز عاشورا که شیعیان امامی در قبه عباس - عموی پیامبر - گرد می آیند من نیز بیرون شدم و دیدم که آنجا فراهم آمده اند من در آستانه قبه ایستادم و گفتم در راه دوستی بوبکر چیزی به من دهید . پس شیخی از آنان به سوی من آمد و گفت بنشین تا کارمان تمام شود و چیزی بتو دهیم پس نشستم تا کار خود را به پایان بردند و سپس آن مرد بیرون شد و دست مرا گرفت و مرا بخانه خود برد و داخل خانه کرد و پشت سر من در را بست و دوغلام را بر من گماشت تا هر دو دست مرا با ریسمان به پشت سر بستند و با کتک هاشان مرا بدرد آوردند سپس آندو را بفرمود تا زبان مرا ببرند آنها نیز چنین کردند و آنگاه آندو را فرمود تا بند

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه