ترجمه الغدیر - جلد 14 صفحه 239

صفحه 239

خدا (ص) نیز نشسته بود و بوبکر نخستین سخنگوئی بود که مردم را بخدا و رسولش خواند . مشرکان‌بر ابوبکر و بر مسلمانان بشوریدند و در گوشه و کنار مسجد کتک کاری سختی براه انداختند و ابوبکر را لگد کوب کرده به سختی کتک زدند و عتبه بن ربیعه بدکار به او نزدیک شد و با دو کفش دوخته شده آغاز بزدن او کرد و آن‌را به چهره او می زد و این ضربه ها چندان کاری بود که بینی اش در چهره او قابل تشخیص نبود و تیمیان نیز به کین کشی برخاستند تا مشرکان را از سربوبکر دور کردند و بوبکر را در جامه ای برداشتند تا به خانه خودش رساندندو شک نداشتند که او خواهد مرد پس تیمیان بازگشتند و به مسجد درآمدند وگفتند بخدا سوگند اگر بوبکر بمیرد عتبه را خواهیم کشت پس نزد بوبکر بازگشتند . تیمیان و بوقحافه با بوبکر آغاز سخن کردند تا به پاسخ ایشان پرداخت و او در آخر روز بود که‌به سخن آمد و پرسید: رسول خدا (ص)چه کرد ایشان با زبان، او را بد گفتند و نکوهش کردند، سپس برخاستند و به ام الخیر بنت صخر گفتند بنگر که‌چیزی به او بخورانی و بنوشانی . ولی وی با او تنها شد و برای خوراندن به او پا فشرد او همه اش می گفت رسول خدا (ص) چه کرد او پاسخ داد بخدا نمی دانم دوستت چه شد گفت پس برو نزدام جمیل دختر خطاب و از او بپرس . وی‌برفت تا به نزد ام جمیل رسید و گفت بوبکر می پرسد که محمد بن عبد الله چه شده او پاسخ داد من نه محمد بن عبد الله را می شناسم و نه بوبکر را و اگر خواهی با تو نزد پسرت بیایم خواهم آمد او گفت بیا پس با او برفت تا دید بیماری، بوبکر را بر زمین افکنده پس ام جمیل نزدیک او شد و آشکارا فریاد برآورد و گفت کسانی که با تو چنین کرده اند از تبهکارانند ومن امیدوارم که خدا انتقام تو را بگیرد او پرسید رسول خدا (ص)چه کردپاسخ داد مادرت این جا است و می شنودگفت او را جاسوس بر خود مپندار گفت پس تندرست و نیکو است پرسید کجا است گفت در خانه ارقم گفت پس برای خدا این سوگندبر من است که چیزی نخورم و ننوشم تا به نزد رسول خدا (ص) شوم آندو با وی نرمی کردند تا مردم آرام گرفت و مردم آرام

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه