ترجمه الغدیر - جلد 14 صفحه 300

صفحه 300

آنان چون دیدند ابوطالب می آید خواستند برخیزند پس ابوطالب گفت بخدا اگر کسی‌برخیزد با شمشیرم او را خواهم زد پس نشستند تا او نزدیکشان رسید و گفت پسرکم چه کسی با تو چنین کرد، او پاسخ داد عبد الله بن زبعری پس ابوطالب سرگین و خون شکنجه را بر گرفت و چهره و ریش و جامه ایشان را بیالود و به آنان بد گفت . داستان این‌واکنش ابوطالب را در بسیاری از کتاب های سنیان می توان یافت جز این که دست های هواپرستان آن را به بازی گرفته و اگر خدا خواهد زیر نشانی (ابوطالب در قرآن حکیم) ترا از حقیقت‌گفتار آگاه خواهیم ساخت .

سرور ما ابوطالب و قریش

ابن اسحاق گفته: چون‌رسول خدا (ص) آشکارا قوم خود را به‌اسلام خواند و چنانچه خداوند دستور داده بود آشکارا به این کار پرداخت، قوم وی - چندانکه من می دانم و خبر یافته ام - از وی دوری نجستند و سخن او را رد نکردند تا خدایانشان را یادکرد و به عیبجوئی از آن پرداخت و چون‌چنین کرد این کار در دیده ایشان سهمگین و ناپسند آمد تا همه در ناسازگاری و دشمنی با او همداستان شدند مگر کسانی از ایشان که مسلمان شده بودند و به این گونه خدای تعالی آنانرا از این کارها بر کنار داشته بود و آنان نیز اندک گروهی پنهان شونده بودند . عموی رسول خدا (ص) ابوطالب را دل بر او بسوخت و از او پشتیبانی کرد و در برابردیگران ایستاد و رسول خدا (ص) بدستور خدا رفت تا کار او را آشکار سازد و هیچ چیز او را از راه وی باز ندارد .

و چون قریش چنان سخنی به ابوطالب گفتنداو در پی رسول خدا (ص) فرستاد و اورا گفت برادرزاده من راستی را که گروه تو به نزد من آمده اند و چنین وچنان گفته اند بر من و بر خویش رحم کن و مرا بکاری که از دستم بر نمی آید

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه