ترجمه الغدیر - جلد 15 صفحه 36

صفحه 36

داستان آبکینه

این جا دیگر همه تیرهائی که این گروه در تیردان کینه خود داشته ودر خرجین دشمنی هاشان اندوخته و به سوی ابوطالب می افکندند به پایان می رسد که همه آن ها را آورده و پنبه اش‌را زدیم و دیگر چیزی برایشان نمانده است مگر داستان آبکینه و هوچی گری هاو گرد و خاک هائی که دشمنان ابوطالب در پیرامون آن به راه انداختنه اند واینک بازگو می کنیم.

بخاری و مسلم از زبان سفیان ثوری- و او از عبدالمطلب پسر عمیر و او از عبدالله پسر حارث- آورده اند که عباس پسر عبدالمطلب گفت پیامبر (ص) را گفتم: عمویت که پاسداری تو را به گردن گرفت و برای تو به خشم می آمد تو چه نیازی از او برآوردی؟ گفت او در آبکینه ای از آتش است و اگر من نبودم‌در پائین ترین جای های دوزخ می بود.

و به گزارش دیگر: گفتم ای برانگیخته‌خدا راستی که ابوطالب تو را یاری و نگهبانی می نمود. آیا این کارهایش سودی برای او دارد گفت آری او را یافتم که در دل آتشی سخت بود پس او رابه سوی آبکینه ای بیرون فرستادم.

و این هم گزارش لیث است- اززبان ابن الهاد و او از عبدالله پسر خباب و اواز ابو سعید- که: چون در نزد پیامبر (ص) ابوطالب را یاد کردند گفت شاید که روز رستاخیز میانجی گری من به او سود رساند و او را در آبکینه‌ای از آتش بنهند که تا استخوان پشت پای او می رسد ومغز او را به جوش می آرد.

و در صحیح بخاری از زبان عبدالعزیز پسر محمد داراوردی و او از یزید

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه