ترجمه الغدیر - جلد 17 صفحه 274

صفحه 274

ابو عبید میگوید: در جنگ جمل پای حکیم قطع شد. پای خویش را گرفته بطرف کسی که آنرا قطع کرده بود پیش رفت، و او را چندان باهمان پا زد تا به قتل رسانید، و در همان حال این شعر رزمی را میخواند:

ای جان! میارام! چون بهترین دعوت کننده ترا فرا خوانده است

پایم اگر بریده گشت چه باک! زیرا دست هنوز دارم!

می بینیم این قهرمان سترگ و زاهد دیندار از پیشتازان راه مبارزه با عثمان است و چندان پیش رفته که ریختن خون او و تشکیل اجتماعات علیه او را جایز دانسته است، و با وجود همه این کارها در نظر آن جماعت " صالح " و " پارسا " است و زبان به ستایش و سپاسش میگشایند، و اینکارها صفحه تاریخ زندگیش را سیاه نکرده و در صلاح و پاکی و دینداریش خللی وارد نساخته است. اینها ثابت مینماید که عثمان نمیتواند زمامداری عادل و راسترو و بر صراط اسلام شمرده شود!

سخن هشام بن ولید برادر خالد بن ولید

پیشتر دیدیم‌وقتی عثمان، عمار یاسر را زد تا بیهوش افتاد همین هشام بن ولید مخزومی به او گفت: ای عثمان به علی (ع) چون از او و قبیله اش ترسیدی هیچ نگفتی. ولی در برابر ما گستاخی بخرج داده و عضو قبیله ما را آنقدر زدی تا دم مرگ رسید. بخدا اگر بمیردیکی از افراد مقتدر بنی امیه (قبیله‌عثمان) را حتما خواهم کشت. عثمان گفت: ای پسر قسریه!

کارت به اینجا کشیده است؟ گفت: هم مادرم از عشیره‌قسری از قبیله بجیله است

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه