ترجمه الغدیر - جلد 19 صفحه 265

صفحه 265

را که یاری انکارش را نداری بر صورتت می کوبد.

معاویه پرخارش کرد که بخدا ترا دور و در بدر خواهم کرد

صعصعه گفت: بخدا زمین پهناور است و دوری تو مایه آسایش. تهدید کرد که حقوق و مستمریت را توقیف خواهم کرد گفت: اگر آن به دست و در اختیار و است بکن، اما حقوق و عطا مستمر و نعمت های ممتاز در ملکوت و اختیار کسی است که خزانه هایش کاستی نمی پذیرد و به انتها نمی رسد و بخشش‌هایش زوال نمی یابد و در اعطا و رقم زدن نعمت، حق کسی را پایمال نمی کندو زیاد و نقصان نمی یابد.

معاویه گفت: می خواهی خودت را به کشتن بدهی.

گفت: یواش تر سخن از روی نادانی نگفتم و قتل کسی را روا نشمردم و " انسانی را که خدا قتلش را جز بحق و به موجب قانون اسلام روا نشمرده مکش، و هر که بناحق و مظلومانه کشته شودخدا به کیفر قاتلش بنشیند " و او را کیفری دردناک بچشاند و آتشی گدازان،و به دوزخ در اندازد."

75- معاویه پسر یزید بن معاویه چون به حکومت رسید، به منبر رفته چنین گفت: " این خلافت، ریسمان خدا است (و پیوند و رابطه باخدا) و جدم معاویه بر سر خلافت با کسی که صاحب لایق آن بود و از او به تصدیش سزاوار تر به کشمکش برخاست، یعنی با علی بن ابیطالب، و شما را به کارهائی که میدانید وادار کرد تا آنکه اجلش سر رسید و در گورش دربند گناهانش گشت. آنگاه پدرم متصدی حکومت گشت در حالی که شایسته آن نبود و با پسر دختر پیامبر خدا (ص) به کشمکش و دشمنی برخاست. بر اثر آن، جوانمرگ شد و وبی دنباله، و در گورش اسیر گناهانش گشت. " آنگاه بگریست.

گفتگوی دلیرانه یکی از یاران علی با معاویه در زندان

76- حارث بن‌مسمار بهرانی می گوید: معاویه، صعصعه بن صوحان عبدی و عبد الله بن کواء یشکری و تنی چند دیگر از اصحاب علی را با جمعی از رجال قریش زندانی کرد. روزی به دیدن آنها رفت و گفت:شما را بخدا قسم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه