ترجمه الغدیر - جلد 19 صفحه 268

صفحه 268

- که نامه علی را برایش آورده بود- و اعیان شام درحضورش بودند. گفت: زمین مال خدا است و من خلیفه خدا هستم، بنابر این‌هر مقدار از مال خدا برگیرم حق من است و هر مقدار را که وا گذارم برایم روا است. صعصعه گفت:

این که نبوده را (یا آنچه را حق نداری) آرزو کنی‌از نادانی است معاویه گناه مورز.

معاویه گفت: صعصعه سخنوری آموخته ای0 گفت: دانستن از آموختن بود و هر که‌نداند نادان باشد. معاویه گفت: تو خیلی احتیاج داری که کیفر کارت را به‌تو بچشانم. گفت: این از قدرت و اختیارات بیرون است و به اراده کسی است که مرگ هیچ انسانی را چون اجلش فرا رسد به تاخیر نمی اندازد. گفت:چه چیز مرا از آسیب رسانی به تو باز می دارد گفت: همان که میان انسان و دلش مانع می شود و آنها را از هم بازمیدارد. گفت: شکمت چنان برای حرف گشاده و مایل گشته که شکم ستور برای جو. صعصعه گفت: شکم کسی گشاده گشته‌که سیری ناپذیر است و پیامبر بر او نفرین فرستاده ... "

79- از صعصعه بن صوحان درباره معاویه پرسیدند، گفت: با دنیا ساخت و دنیا خویشتن به وی آویخت. آخرت را تباه کرد و آن را بدور افکند. و با ریزه خواران خوان وبا مرعوب شدگانش دمساز گشت.

داوری یک تن دیگر درباره معاویه

80- ابو الفرج اصفهانی در کتاب " اغانی "می نویسد: " احمد بن عبد العزیز جوهری از قول عمر بن شبه از احمد بن معاویه از هیثم بن عدی چنین نقل می کند که " معاویه در دوره خلافتش دو بار به حج رفت و سی قاطر همراه داشت که زنان و کنیزانش سوار آن بودند. در یکی از دو سفر حجش، مردی را دید که در مسجد الحرام نماز می گزارد و دو پارچه سفید بر تن داشت. پرسید: این کیست؟ گفتند: شعبه بن غریض. واو مردی یهودی بود. کسی را به دنبالش فرستاد. فرستاده

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه