ترجمه الغدیر - جلد 20 صفحه 54

صفحه 54

و به کرمش ادامه داد- هر چند پیش از بازگشتنش نظرش نسبت به من تغییر کرده بود

و گفت: اکنون خراسان تیول و ملک تو باشد

امیرالمو منین را پاداش خیر باد

اگر عثمان بجای او می بود هرگز به من

بیش‌از آنچه او به من داد نمی داد.

چون گفته‌اش را به معاویه خبر بردند به یزید دستور داد برایش توشه راه فراهم کند و خلعتی برایش فرستاد و تا یک فرسخی هم مشایعتش کرد.

ابن عساکرمی نویسد: مردم مدینه سعید را دوست می داشتند و از یزید بدشان می آمد. وی نزد معاویه رفت. معاویه از او پرسید: این چه حرفی است که مردم مدینه می زنند؟ گفت: مگر چه می گویند؟ گفت می گویند:

بخدا قسم یزید به سلطنت نخواهد رسید

مگر تیغ آهنین سرش را

فرمانروا پس از او " یعنی معاویه " سعید خواهد بود

گفت: چه اشکالی دارد به نظر تو؟ بخدا پدرم بهتر از یزید است و مادرم بهتر از مادرش و خودم بهتر از او. ماترا به کار دولتی گماشتیم و هنوز بر کنارت نکرده ایم، و حق خویشاوندیمان را نسبت به تو بجای آورده ایم و دست از آن نکشیده ایم، تا این همه را که اینک در چنگ تو است به دست آوردی... معاویه گفت: درباره این که... (تا آخر مطلب که از نظرتان گذشت).

آنگاه ابن عساکر می نویسد: " حسن بن‌رشیق داستان سعید را با معاویه با تفصیلی بیش از آنچه گذشت آورده است "، و سپس روایت حسن بن رشیق را می آورد که در آن چنین آمده: معاویه او را به استانداری خراسان گماشت و یکصدهزار درهم انعام داد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه