ترجمه الغدیر - جلد 20 صفحه 87

صفحه 87

به دار الندوه رفت و سعد را بر تخت خویش بنشاند و شروع کرد به بدگوئی و دشنام دادن به علی. سعد برخاست که برود، و اعتراض کرد که مرا بر تخت خویش نشاندی و شروع کردی به دشنام دادن به علی؟ بخدا اگر یکی ازافتخاری را که علی به دست آورده به‌دست آوره بودم برایم بهتر از آن بود که همه هستی از آن من می بود.- تاآخر همان روایت- و سعد ضمن سخنانش گفت: تا زنده ام هرگز به خانه و نزد تو نخواهم آمد. و برخاست.

مسعودی پس‌از نگارش روایت طبری می گوید ک در وجه دیگری از این روایات تاریخی که در کتاب علی بن محمد بن ابی وقاص چون این حرف را به معاویه زد و برخاست تابرود، معاویه گوزید و گفت: بنشین تاجواب حرفت را بشنوی. اکنون بیش از هر وقت در نظرم پست و قابل سرزنشی. اگر راست می گوئی پس چرا اورا یاری نکردی؟ و چرا بااو بیعت ننمودی؟ من اگر ازپیامبر (ص) آنچه را تو شنیده ای درباره علی شنیده بودم تازنده بودم نوکر او بودم. سعدگفت: بخدا من بیش از تو در خور مقامی هستم که تو داری. معاویه گفت: بنی عذره نمی پذیرند. قابل توجه این که گفته می شده سعد از مردی از قبیله بنی عذره است.

ابن کثیر می نویسد: سعد بن ابی وقاص نزد معاویه رفت. معاویه از او پرسید: چرا علیه علی نجنگیدی؟ جوابداد: طوفانی تیرگی‌آور بر من بگذشت، و گفتم: هش هش و شترم را پی کرده متوقف نمودم تا آن تیرگی و تاری از میان برخاست. آنگاه راه خویش باز شناختم و پیمودن گرفتم. معاویه گفت: در قرآن، هش هش وجود ندارد، بلکه این فرمایش هست که چون دو دسته از مومنان با هم به جنگ پرداختند باید میانشان را به صلح و آشتی آرید، بعد اگر یکی از آندو به‌دیگری تجاوز مسلحانه کرد باآنکه تجاوزمسلحانه کرده بجنگید تا به حکم خدا باز آید... بخدا قسم تو نه همراه تجاوزگر علیه عادل جنگیدی نه همراه عادل علیه تجاوزگر. سعد گفت: من آدمی‌نبودم که با کسی بجنگم که پیامبر خدا (ص) به

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه