ترجمه الغدیر - جلد 21 صفحه 198

صفحه 198

متوفی 207 نقل کرده که گفته است: " سوار کشی بودم که ناگاه کشتی شکست.

من و زنی بر روی تخته ای افتادیم که از تخته های کشتی جدا شده بود و هفت روز روی آن تخته ماندیم. آن زن گفت من تشنه ام. من از خدای تعالی خواستم که ما را سیراب کند. ناگاه از آسمان زنجیری ظاهر شد که کوزه ای پر آب بر انتهای آن آویزان بود. آب را که خوردیم، من سر برداشتم، تا آن زنجیر را تماشا کنم.

ناگاه دیدم مردی در هوا چهار زانو نشسته است. پرسیدم: شما چه کسی هستید؟

گفت: از انس هستم. پرسیدم: چه چیزی شما را به این مقام رسانید؟ گفت:

خواسته خدای عز و جل را بر خواهش نفس خود ترجیح دادم. بدان جهت مرا اینگونه که می بینی نشانید ".

(نویسنده گوید:) هر گاه جای تعجب باشد، در اینجاست که چگونه این دسته مردم این کرامتها را می پذیرند، لکن حدیث بساط " مولانا امیر مومنان " علیه السلام بر ایشان گران می آید.

جن با خزاعی سخن می گوید

" ابن جوزی " در " صفه الصفوه " 205:2 از " احمد بن نصر خزاعی " که یکی از پیشوایان مشهور سنت بود و به سال 231 در گذشته است، نقل کرده که گفته: " دیوانه ای را دیدم که افتاده. من در گوش او چیزی خواندم. از گوش او یک جنی با من سخن گفت و اظهار داشت: ای ابو عبد الله، ترا بخدا مرا رها کن

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه