ترجمه الغدیر - جلد 21 صفحه 60

صفحه 60

حجر گفت: من از طاعت خود منصرف نشده ام و از مردم جدا نگشته ام و بر بیعت خود پایدارم. پس گفت: هیهات هیهات ای حجر، آیا با یک دست اختلاف می اندازی، و با دست دیگر آشتی می کنی، و می خواهی آنجا که خدا به ما توانائی داده، از تو راضی شویم؟ نه بخدا سوگند من بر بریدن رگ گردن تو شیفته ام.

حجر گفت: آیا به من امان می دهی تا معاویه بیاید و عقیده او درباره من روشن شود؟ گفت: بلی، او را به زندان ببرید. وقتی که او را بردند، گفت: اگر این امان را نمی دادم، بدون زدن گردن از اینجا حرکت نمی کرد. او را در یک بامداد سرد، در حالی که کلاهی بر سر داشت، از آنجا اخراج کردند و ده شب زندانی شد. و زیاد هوایی جز بر باد دادن سر اصحاب حجر در سر نداشت.

عمرو بن حمق

" عمرو بن حمق " و " رفاعه بن شداد "، خارج شدند تا به " مدائن " رسیدند و از آنجا به " موصل " آمدند و در کوهی کمین کردند. خبر آمد نشان که بر " عبید الله بن ابی یلتعه " عامل آن روستا رسید، با لشکر خود به طرف آنها حرکت کرد، و اینها هم به مقابله برخاستند. " عمرو " گرفتار بیماری استسقای معده بود، ولی " رفاعه " که جوانی قوی بنیه بود، با اسب چابکی که داشت به لشکریان او حمله کرد و به " عمرو " گفت: از تو هم دفاع می کنم. گفت: جنگیدن تو سودی بر من ندارد، خودت را نجات بده. سپس حمله کرد، تا آنجا که لشگر او دور شدند و با اسب خود را از مهلکه نجات داد، لشکریان او را تعقیب کردند و او تیراندازی می کرد، و هر پهلوانی که به او نزدیک می شد، تیر می خورد یا زخمی می شد، تا سرانجام باز گشتند و از تعقیب او منصرف شدند. اما " عمرو بن حمق " را دستگیر کرده و پرسیدند: تو کیستی؟ گفت: " کسی هستم که هرگاه او را رها کنید،بر شما تسلیم و مطیع خواهد شد، و هر گاه بگشید، زیان خواهید دید ". هر چه پرسیدند، از معرفی خودداری کرد. پس " ابن ابی بلتعه "، او را نزد عامل موصل

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه