ترجمه الغدیر - جلد 21 صفحه 73

صفحه 73

که این همه شهادتهای دروغ را تحسین کند و بر علیه " حجر " و یاران صالح و پرهیزکار او اقدام کند و بدینسان اصول صلاح و تقوی را زیر پا بگذارد و از ارتکاب هیچ عمل ناپسندیده در این راه باکی نداشت، که به خدا پناه باید برد.

حرکت دادن حجر و یارانش به طرف معاویه و قتلگاهشان

" زیاد "، " حجر بن عدی " و یارانش را بدست " وائل بن حجر حضرمی " و " کثیر بن شهاب " سپرد و دستور داد آنها را به شام ببرند. آنها را شبانه خارج کردند و وقتی که به " جبانه عرزم " رسیدند، " قبیصه بن ضبیعه عبسی " که، نگاهش به خانه خود در " جبانه عرزم " افتاد و دخترانش را دید، به " وائل " و " کثیر " گفت که اجازه دهید تا من به اهلبیت خود وصیتی کنم. اجازه اش دادند.

وقتی که به آنها نزدیک شد، همگی گریه می کردند. ساعتی ساکت شد. سپس به آنها گفتم: شما هم ساکت شوید. آنگاه چنین گفت:

" از خدای عز و جل بترسید و همگی شکیبا باشید. و من از خداوند یکی از دو پیروزی را انتظار دارم: یا شهادت که خود سعادت بزرگی است، و یا اینکه به سلامتی باز خواهم گشت، آن خدا است که شما را روزی می دهد و مرا در باره مخارج شما کفایت می کند، او زنده ای است که نمی میرد، امیدوارم خداوند شما را وا نگذارد و مرا نیز در بین شما نگهدارد ".

سپس باز گشت و همه قبیله و خاندانش دست به دعا، عافیت او را از خدا آرزو کردند. آنگاه حرکت کردند تا به " مرج عذراء " در نزدیکی " دمشق " رسیدند، در حالی که دوازده نفر بودند، بدین قرار: " حجر بن عدی "، " ارقم بن عبدالله " " شریک بن شداد "، " صیفی بن فسیل "، قبیصه بن ضبیعه "، عاصم بن عوف "، " ورقاء بن سمی "، " کدام بن حیان، عبدالرحمن بن حسان "، " محرز بن شهاب " و " عبدالله بن حویه ".

دو نفر دیگر را نیز زیاد با " عامر بن اسود " همراه کرد که جمعا چهارده

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه