ترجمه الغدیر - جلد 22 صفحه 139

صفحه 139

الحرفوشی العاملی

اشاره

ای گلی که بر فراز درخت خوشبوی " بانه " می درخشی "، چه کسی این چنین راز محبت را روشن کرده است؟ تو آن کوشش جانانه مرا- که در دل من جای دارد- در سینه نگهداشته ای.

داستان عشق و محبت مرادر خود نگهداشته، و پرده خفا بر روی‌آن کشیده ای.

هرگز نمی پنداشتم، که‌یک روز، اشک رخسار، ترجمان مهر من باشد.

هر گاه راز عشق اینچنین آشکار نمی شد، زبان عیبجویانم اینچنین باز نمی شد، و این شاخه های تو، از شوق دیدار، این چنین در هم نمی‌پیچید.

ای درخت " بان " آهو پیکری، که همواره در دلها مسکن داری.

چشمان‌تو، چنانم مست کرده که گوئیا دیدگانت میخانه ای است.

تو از آب زلال تازه سیراب گشته، و در نرمی، از نرمی درخت خیزران سبقت برده ای.

من یاد تو را، همواره در دل نگهداشته ام، و دیده ام از تماشای جامه زیبای تو خیره است.

قطرات شبنم، همچون دانه های مروارید، بر شاخساران و اندامت آشکار است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه