بانک غدیر صفحه 2006

صفحه 2006

شور و شوقي شد در آن صحراي سوزان حجاز

مرغ اقبال آمد و بنشست بر بام غدير

عشق مولا در دلم از زاد روز من نشست

بر جبينم حك بود تا مرگ خود نام غدير

محمد علي مجاهدي

چون وجود مقدس ازلي

شاهد دلرباي لم يزلي وقت پيمان گرفتن از ذرات

با صدايي رسا و بانگ جلي «اولست بربكم» فرمود

پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي تا بسنجد عيارشان، افرودخت

آتشي در كمال مشتعلي داد فرمان، روند در آتش

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه