بانک غدیر صفحه 2084

صفحه 2084

كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود

به دور سرمدي‌ات هر كه مست شد پيوست بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت

چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست هنوز اشك تو بر گونه زمان جاري‌ست

ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست ز حجم غربت تو مي‌گريست در خود چاه

از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو

زمانه از غم تنهايي‌ات به گريه نشست دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد

دل تمامي آيينه‌ها ز غصه شكست

هادي جانفدا

بايد به همان سال دهم برگرديم

با بيعت در غدير خم برگرديم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه