بانک غدیر صفحه 2674

صفحه 2674

از درون كعبه پا به زمين گذاشتي يا به عبارتي از درون كعبه ظاهر شدي؛ همانند ظاهر شدن معنا از لفظ، نمي‌دانم كدام يك معنا مي‌باشد كه اگر علي گويم كعبه معنا مي‌شود و اگر كعبه گويم علي مي‌فهمم. نمي‌دانم تو لفظي يا كعبه، تو معنايي يا كعبه، همين قدر مي‌گويم اگر معنا و روح عبادات نبودي از درون كعبه تولد نمي‌يافتي.

مادرت فاطمه بنت اسد بن هاشم ابن عبد مناف، چون مادري بود براي رسول خداصلي الله عليه وآله و آن رسول هدايت و رستگاري، در دامن پر مِهر او پرورش يافت. و سرانجام آن زن نمونه به پيامبر خداصلي الله عليه وآله ايمان آورد و همراه او با جمله مهاجرين ديگر از مكّه به سوي مدينه هجرت كرد.

آن زمان كه جان به جان آفرين تسليم نمود، پيامبرصلي الله عليه وآله «او را با پيراهن مخصوص خود كفن نمود و در قبرش آرام گرفت تا خاك را آرامش آموزد.» (5) تا به خاك بگويد اين گوهر گرانمايه رابه امانت نگه‌دار، مادرم را محافظت كن كه او حفاظت جان نبي‌صلي الله عليه وآله بنمود. در آن زمان به حركت در آمدن لب‌هاي مقدّس وحي را ديدم كه مادر را، تلقين به ولايت پسر مي‌فرمايد: فاطمه جان! شهادت بده كه فرزندت علي‌عليه السلام ولي خداست انكار امامت او، ابطال عبادت، و انكار قبر و قيامت، و باقي ماندن هميشگي در آتش جهنّم است.

آن گاه كه مادرت حامل فلسفه خلقت بود و به مسجد الحرام وارد شد، نگاه‌هاي پر اميدِ او در مقابل خانه كعبه و دعاهاي پر مضامين او در تاريخ فراموش ناشدني است. «خدايا به تو و هر فرستاده تو و هر كتاب نازل شده از جانب تو ايمان دارم.» (6) بعد خدا را به حق طفل درون رحم قسم داد كه اين ولادت را بر من آسان گردان.

در آن هنگام چه زيبا بود سخن گفتن تو با مادر! انيس دل مادر بودي. مادر عيساي مسيح، مريم‌عليها السلام در زمان وضع حمل خود، مأمور به بيرون رفتن از خانه خدا گشت؛ امّا تو، هنگام وضع حمل مادر، آرامش جانش بودي در بيت اللَّه الحرام.

بعد از دعا، شكاف ديوار بناي ابراهيمي را شاهد بودم و گام‌هاي لرزان و استوار مادرت را به نظاره نشسته بودم تا اين كه از ديده پنهان گرديد. شكاف خدايي به هم پيوست، شب را به صبح رساندن مادر، در اندرون كعبه مرا نگران نمود، كه چرا انتظار مخلوقات دير به سر مي‌رسد؟ چرا چشم جهانيان به جمال دل آراي دوست منّور نمي‌شود؟ در خود ميپيچيدم كه ديگر بار به امر كردگار همان موضع از ديوار گشوده گشت و «خزانه دار علوم اوّلين و آخرين» (7) پا به عرصه زمين گذاشت، احمد ثاني آمد به كعبه ميهماني!

گفتار دوم

«اسلام آوردن»

داستان زندگي تو و پيامبر خداصلي الله عليه وآله از داستان‌هاي بي‌پايان عمر تاريخ است، جدّاً عجيب بود اين كنار هم بودن تان، سخن از دوستي، همراهي و يا قوم و خويشي به دور است، به يقين مريد و مرادي و يا عاشق و معشوقي بود …

هرگاه تو را مي‌ديدم، پيامبر را چون معشوقي مي‌نگريستي و آن گاه كه چشمان تاريخ پيامبرصلي الله عليه وآله را نظاره‌گر بود، او را مشغول ديدن عاشقانه وصي مي‌ديدم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه