بانک غدیر صفحه 2680

صفحه 2680

در فضيلت تو كلام نوراني خاتم پيغمبران صلي الله عليه وآله را نقل نمودم. كه ديگر جاي هيچ گونه ترديدي باقي نماند، فضايل شما را از قرآن هم بگويم. كه مگر هل أتي، آيه شريفه خدا را، غير تو، تفسيري هست كه از ديد من پنهان باشد؟ «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَليَ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَ أَسِيراً * إِنَمّا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُوراً» (26) همه عشق تاريخ به جمله «لِوَجهِ اللَّه» است، مگر چند نفر اين لياقت را پيدا نمودند؟

در سيزده سال اول بعثت تمام خون دل‌ها و سختي‌ها، و مصيبت‌هاي وارده را گل سرسبد عالم خلقت تحمّل نمود، شعب ابيطالب (آه، امان از آن دوره) داغ ابوطالب، آن انسان وارسته (امان از اين داغ بزرگ) رحلت جانكاه اوّل زن مسلمان، مادر فاطمه‌عليها السلام آفرينش حضرت خديجه‌عليها السلام.

تاريخ گواه است كه پيامبرصلي الله عليه وآله چه كشيد، همه را وجود نازنين شمع جمع آفرينش تحمّل نمود، تمام غم‌ها و غصّه‌ها را براي هدايت مردم به جان خريد تا جايي كه خداي «علي اَعلَي» او را تَسَلّي مي‌داد. «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتيَ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ» (27) «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» (28) اي نبي رحمت تو غم اينان را مخور كه هر دم، بر يك مزاجند، اينان مردگانند، كه وقتي رو بر مي‌گردانند تو نمي‌تواني به آن‌ها بشنواني * گويا مي‌خواهي خويشتن را تلف نمايي براي اين كه اينان ايمان نمي‌آورند. پروانه دور شمع نبوي در دوران سخت و خطر تو بودي يا اميرالمؤمنين!

ماه ربيع الاوّل سال سيزدهم بعثت را به ياد مي‌آورم، سران كفر تصميمي بس خطرناك گرفتند؛ من ترسيدم، ديگر لحظات آخر زندگي خود را سپري مي‌كردم؛ جلسه مشورتي آنان در «دارُالندوه» (29) بود. ترس آن روز دوباره مرا از حال مي‌برد، عجب روزي بود! محمّدصلي الله عليه وآله را عامل تفرقه و باعث از دادن عزّت خويش مي‌پنداشتند. خواستند او را از جلوي راه خود، بردارند. سخن از خون بهايش به ميان آمد. كه عدّه‌اي ترسيدند؛ نظراتي دادند، نگون بختي را ديدم كه پيشنهاد انتخاب جنگجوياني از تمامي قبايل عرب را داد، تا خون‌بهاي وارثِ همه پيامبران در ميانشان تقسيم گردد. مي‌خواستند شبانه به خانه مَحرمِ اسرار الهي حمله‌ور شوند تا او را تكّه تكّه نمايند؛ من زنده بودم ولي انگار مرده بودم، در آن هنگام نزول امينِ وحي، جبرئيل را شاهد بودم كه به پيامبر خداصلي الله عليه وآله خبر داد: «هنگامي‌كه كافران بر ضد تو فكر مي‌كنند تا تو را زنداني كنند يا بكشند و يا تبعيد نمايند، آنان با خدا از در حيله وارد مي‌شوند و خداوند حيله آنان رابه خودشان بر مي‌گرداند» (30) امّا علي جان مي‌شنيدي آنچه را پيامبرصلي الله عليه وآله مي‌شنيد، سخن، حفظ جان نبوّت است دل مشغولي تو هم فقط حفظ جان حامل رسالت بود.

پيامبرصلي الله عليه وآله تصميم به هجرت شبانه گرفتند، قرار براين شد در بستر او، كسي بخوابد تا نقشه‌هاي كوردلان، كور گردد. با خود گفتم؛ چه كسي در جايگاه رسالت مي‌خوابد؟ راستي چه كسي لياقت خواهد داشت؟ چه كسي اين مدال افتخار را بر گردن مي‌نهد، و بر سكوي بزرگ‌ترين معامله با خدا قرار مي‌گيرد؟ حدس زده بودم، همان كس كه اوّل بار به رسول نور ايمان آورد، پروانه شمع نبوي، يعني پسر عمّ او علي‌عليه السلام. من يقين دارم هيچ كس، نه لياقت اينكار را داشت ونه شجاعت آن را؛ هرگونه احتمالي غير از علي‌عليه السلام را نمي‌پذيرم، آخه من همه را ديده بودم، بهتر بگويم همه را مي‌شناختم.

در آن حال پيامبرصلي الله عليه وآله را ديدم رو به جان خود كرد و فرمود: علي جان! امشب در فراش من بخواب، به درياي بي‌كران نبوّت نظر انداختي و اين جمله را شنيدم، كه آيا تو در اماني؟! با گفتن آري جاني دوباره گرفتي، خارق‌العاده بود، واللَّه بي‌نظير بود آن ايثار و از جان گذشتگي.

آن زمان كه در بستر پيامبر قرار گرفتي، آن بستر بوي پيامبرصلي الله عليه وآله را دوباره استشمام كرد. همان احمد صلي الله عليه وآله ولي علي‌عليه السلام است يعني احمد صلي الله عليه وآله را ولي است.يك جان، يك نفس، يك خون، عجيب است اين راز هستي واين رابطه يك جان در دو بدن.

دشمن اطراف منزلِ وحي را به محاصره درآورد، شمشير عداوت و بغض و كينه در دست داشت، فقط و فقط منتظر ديدن روي پيامبر بودند تا كار را تمام كنند. وارد حجره رسول خداصلي الله عليه وآله شدند، در حالي كه ثانيه‌هاي آخر عمر شريف آخرين فرستاده خدا را در سر مي‌پروراندند؛ سر را از بالشت برداشتي و بُرد سبز رنگ ختم نبوّت را از سر كنار زدي و با شجاعت بي‌نظير خود فرمودي: چه مي‌گوييد؟ محمّدصلي الله عليه وآله سرسلسله رسولان را خواستند، سراغ او را گرفتند؛ امير فصاحت و بلاغت لب به سخنِ دوباره گشود. عجب استدلالي ديدم، به خدا از ضربه چهل شمشير براي آنان دردناك‌تر بود، فرمودي: مگر پيامبرصلي الله عليه وآله را به من سپرده بوديد؟ شاهد بودم قهر خداوندي را به مشركان آشكار نمودي، دست و قدرتِ انتقام الهي را بر آنان نمايان ساختي.

جانبازي تو، در شب به نمايش گذاشتن عشق به حقيقت و بقاء اسلام را خداوند در قرآنش ستود و مدال بزرگ‌ترين معامله تاريخ را به گردنت آويخت. «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ» (31)

«مرداني كه از جان خود در راه رضاي خدا در گذرند؛ و خداوند دوستدار چنين بندگاني است» در آن معامله بزرگ «فروشنده» مولود خانه خدا «مَبيع» (32) رضاي پروردگار «ثَمَن» (33) جان خانه زاد خدا، اين هجرت براي اسلام بركاتي داشت كه قابل شمارش نيست. «اگر اين هجرت رخ نمي‌داد اسلام در همان محيط مكه دفن مي‌گرديد و جهانِ بشريّت از اين فيض بزرگ محروم مي‌ماند.» (34) چه كرد قهرمان ميادين نبرد و محافظ جان پيامبر در اين هجرت تاريخي؟ من گواهم كه هيچ‌كس توان گفتن و يا جرأت كتمان اين حقيقت را ندارد كه بگويد آيه كريمه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (35) در شأن شما نازل نشده «اين است و جز اين نيست كه خداوند اراده كرده رجس و پليدي را، از شما خانواده نبوّت ببرد و شما را از هر عيب پاك و منزَه گرداند». قطعاً چنين جايگاهي لياقت مي‌خواهد. فقط دوستي، آشنايي و يا همراهي پيامبر كه چنين مقامي را در قرآن ثابت نمي‌كند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه