بانک غدیر صفحه 2682

صفحه 2682

جهاد دري از درهاي بهشت است؛ دري كه خداوند آن را به روي هر كس نگشوده است، جهاد لباس تقوي، زره استوار الهي و سپر محكم پروردگار است، هر كس كه از جهاد گريزان باشد. خداوند لباس ذلّت و زبوني بر تن او مي‌پوشاند و او را مشمول بلا و گرفتاري مي‌نمايد و در اثر ضايع كردن جهاد در فرومايگي بماند، دلش در پرده‌هاي گمراهي قرار گرفته، و حق از او رويگردان گرديده، و در نهايت خوار شده، از عدالت محروم خواهد شد.

اين جملات را از زبان قرآن ناطق، امير فصاحت و بلاغت مي‌شنيدم. خاطرات جنگ تو، انيس دل تنگيهاي من است، با آن خاطرات است كه تاريخ ادامه حيات مي‌دهد. چه كرد علي‌عليه السلام در دفاع از دين؟ در جهاد في سبيل اللَّه تو را مي‌ديدم كه از احدي ترس نداري، جسور و با غيرت، گويا از بچگي فقط فنون نظامي ياد گرفتي، بارها گفتم در هر جايي علي‌عليه السلام را مي‌ديدم او يكّه تاز بود، تا علي‌عليه السلام زنده بود چشمان تاريخ به دورِ شمع هدايت او طواف مي‌كرد، تو را در تمام زمينه‌هاي زندگي داراي يك منطق مي‌ديد كه در هيچ حالي تغيير نمي‌كردي؛ منطق جهاد و شهادت تو، همان منطق عدالت و عبادت تو بود.

همان جهادي كه به وسيله آن، پايه‌هاي اسلام بر پا شد و به سبب آن شريعت و احكام آن پا برجا، چنان امتيازي داري كه شهرتت زبانزد تمام مخلوقات است، آوازه ات معروف عام و خاص، و خردمندان در آن اختلافي ندارند، هوشمندان عالم در درستي اش ستيزه ندارند، جز بي خبراني كه دقّت در تاريخ ندارند و با تاريخ بيگانه اند، امّا دشمنان عناد ورز تو كه انكار حقيقت نمودند و از تو جدا شدند و به جمع اصحاب دوزخ پيوستند، غافل از آنند كه زندگي تاريخ از آن علي‌عليه السلام است و علي‌عليه السلام نقطه پرگار آفرينش است. رشادت هاي علي‌عليه السلام در جنگ، همه عمر من است، تَدَبُّرَت را نمي‌گويم، تَرَحُّمَت را نمي‌سُرايم كه در جنگ به دشمني كه قصد جانت را كرده بود، آن‌قدر محبّت مي‌نمودي كه گويا از خويشتن است و در همان حال به خاطر منافع اسلام، چنان غيرت و عزّت از خود به نمايش ميگذاشتي كه تمام زورمندان عالم، اسير آهنگ شمشير تو بودند؛ و در عين حال مورچه‌اي را ستم روا نمي‌داشتي.

خاطرات سال سوم هجرت، قطرات اشك را از ناودان گوشه چشمانِ پرحادثه ام سرازير مي‌كند و اين اشك، معلول همان حماسه‌هاي زيباي توست كه تاريخ را خجل كرده.

بيست و شش بهار از عمر گرانمايه خود را پشت سر نهاده بودي، لحظه به لحظه عُمرت، صفحه‌اي را در تاريخ رقم مي‌زد. حق است كه هر جايي از تاريخ مرور شود بي علي‌عليه السلام به نتيجه نمي‌رسد.

آن روز صداي فرشته امين وحي زمين و زمان را به لرزه درآورد كه «لافَتي إِلاّ علي لاسِيفَ إِلاّ ذُوالفَقَار» (45) فرشته خدا، محرم اسرار آفرينش شگفت‌زده شده بود، دفاع با اخلاص اميرالمؤمنين‌عليه السلام او را به وجد آورد، پرسيد؛ يا محمّدصلي الله عليه وآله! كيست اين؟ چگونه از تو دفاع مي‌كند؟ صداي شمشيرت هنگامه اي به پا كرده بود. شنيدم پيامبرصلي الله عليه وآله جان شيرينش را خطاب مي‌كند و مي‌فرمايد: «هُوَ مِنِّي وَاَنأ مِنهُ» (46) جان ما يكي است، او مرتضي علي است. در آن روز در تمام آسمان‌ها صداي مدح و ثناي تو بلند بود.

سال پنجم هجرت، سال غزوه خندق يا جنگ احزاب، يادگار جوان پاك باخته عَجَمي «سلمان فارسي» (47) مفتخر به دريافت مدال لياقت «سَلمَانّ مِنّا أَهلَ البَيت» (48) شاهكار اين جوان ايراني از حكايت‌هاي فراموش ناشدني عمر تاريخ است، سپاه فراوان از قبايل زياد، به قصد براندازي نظام نو پاي اسلام گردهم آمده بودند، همه قهرمانان نامي عرب جمع بودند، روز عجيبي بود، روز رويارويي احزاب مختلف با اسلام، مشركان و يهوديان هر چه داشتند رو كردند. مقابله آغاز شد، قهرمان نامي عرب در آن روز «عمر بن عَبدَوَد» را ديدم، سوار بر اسب دائماً «هَل مِن مُبارِزٍ» مي‌گفت و مبارز مي‌طلبيد. آمادگي همه كفر بود، گستاخ و جَسور، طالبان بهشت را، از روي مسخره صدا مي‌زد، در رَجَز خواندن همه‌اش تحقير حريف مي‌كرد.

از پيامبرصلي الله عليه وآله اذن ميدان طلبيدي تا بار ديگر آسمان و زمين را شگفت‌زده سازي، پيامبر اجازه ميدان داد، با خود گفتم: كار، كار علي‌عليه السلام مي‌باشد، شير اسلام بايد برخيزد تا اين مشكل را حل نمايد. بار ديگر پيامبرصلي الله عليه وآله شمشير را به دست با لياقت تو داد. عمّامه اي بر سرت بست و در حقّت دعا فرمود و آيه شريفه «رَبِّ لَا تَذَرْنيِ فَرداً وَ أَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ» (49) خدايا مرا تنها نگذار و تو بهترين وارثي را، خواند. به سرعت به سوي تمام كفر حركت كردي، قدم‌هاي محكم و استوار تو در آن روز، باعث مباهات همه آزادي خواهان دنياست.

توجّه به لب‌هاي مقدّس پيامبرصلي الله عليه وآله نمودم، سخن گفتن حبيب خدا را شنيدم و از ابراز علاقه او به وجد آمدم. همان جمله تاريخي كه هيچ خردمندي، در آن شك ندارد: «بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَي الشِّرْكِ كُلِّه» (50) ايمان و كفر به تمامي رو به روي هم آشكار گشتند.

ذوالفقار دستانت، مُهري بر لب‌ها شد، سكوت همراه با ترس در خيمه كفر حكم فرما گشت، با رَجَزِ خود كه در فصاحت و بلاغت بي‌نظير بود، وارد ميدان شدي. حريف خواست به خيال خود حريفش را بشناسد، حريف نماي تو، حريفش را خوب مي‌شناخت؛ تمام عرب تو را مي‌شناختند، لا اُبالي ترين جنگ جويان، هنر تو را در جنگ ديده يا شنيده بودند. او به اصطلاح خود، قصدِ تحقير داشت، تو را در بَدر و اُحُد ديده بود، فقط مي‌خواست از چنگ شير اسلام فرار نمايد، خواست حريفش تو نباشي، نمي‌خواست گران‌ترين قيمت را، كه جانش بود در رويارويي با اين حريف از دست بدهد. مبارزه شروع گشت و بالاخره قوي‌ترين مبارز عرب، راه جهنّم را در پيش گرفت و رفت. چگونه ممكن است جنگيدن و شجاعت تو را در آن دوره، تاريخ از ياد ببرد و بر آن افتخار نكند، ضربه زدن تو آسمانيان و زمينيان را به تواضع وا داشت و همه شرك را فراري داد، رسول خاتم صلي الله عليه وآله شروع به سُرائيدن آن حماسه كرد: «ضَربَةُ عليٌ يَومَ الخَنَدَق أفضَل مِن عِبَادِةِ الثِقلَين».(51) «أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَلَوْ وُزِنَ الْيَوْمَ عَمَلُكَ بِعَمَلِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ لَرَجَحَ عَمَلُكَ بِعَمَلِهِمْ» (52) ضربه علي‌عليه السلام در روز خندق از عبادت جنّ و انس بالاتر بود* بشارت باد بر تو يا علي‌عليه السلام اين فداكاري بالاتر از تمام اعمال امّت من است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه