بانک غدیر صفحه 2718

صفحه 2718

از اميرالمؤمنين‌عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «لمّا نزلت هذه الآية علي رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» دعاني رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله فقال لي: يا عليّ، إنّ اللَّه أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين، فضقت بذلك ذرعاً و عرفت أنّي متي أبادئهم بهذا الأمر أري منهم ما أكره، فصمتُّ عليه حتي جاءني جبريل فقال: يا محمد! إنّك إلا تفعل ما تؤمر به يعذّبك ربّك. فاصنع لنا صاعاً من طعام و اجعل عليه رجل شاة و املأ لنا عسّاً من لبن، ثم اجمع لي بني عبدالمطلب حتي أكلمهم وأبلّغهم ما أمرت به، ففعلت ما أمرني به ثم دعوتهم له و هم يومئذ أربعون رجلاً - يزيدون رجلا أو ينقصونه - فيهم أعمامه: أبوطالب و حمزة و العباس و أبولهب فلمّا اجتمعوا إليه دعاني بالطعام الذي صنعت لهم فجئت به، فلمّا وضعته تناول رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله جذرة من اللحم فشقّها بأسنانه ثم ألقاها في نواحي الصفحة ثم قال: خذوا بسم اللَّه.

فأكل القوم حتي ما لهم بشي‌ء حاجة و ما أري الاّ موضع أيديهم، و ايم اللَّه الذي نفس عليّ بيده إن كان الرجل الواحد منهم ليأكل ما قدمت لجميعهم، ثم قال: اسق القوم، فجئتهم بذلك العسّ فشربوا منه حتي رووا منه جميعاً، و ايم اللَّه إن كان الرجل الواحد منهم ليشرب مثله. فلمّا أراد رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله أن يكلّمهم بَدَرَه أبولهب إلي الكلام فقال: لحدّ ما سحركم صاحبكم! فتفرّق القوم و لم يكلّمهم رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله فقال الغد: يا عليّ! إنّ هذا الرجل سبقني إلي ما قد سمعت من القول فتفرق القوم قبل أن أكلّمهم، فعدّ لنا من الطعام بمثل ما صنعت، ثم اجمعهم إليّ. قال: ففعلت، ثم جمعتهم، ثم دعاني بالطعام فقرّبته لهم، ففعل كما فعل بالأمس، فأكلوا حتي ما لهم بشي‌ء حاجة، ثم قال: أسقهم، فجئتهم بذلك العس فشربوا حتي رووا منه جميعاً، ثم تكلّم رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله فقال: يا بني عبدالمطلب! إنّي واللَّه ما أعلم شاباً في العرب جاء قومه بأفضل ممّا قد جئتكم به، إنّي قد جئتكم بخير الدنيا و الآخرة، و قد أمرني اللَّه تعالي أن أدعوكم إليه، فأيّكم يؤازرني علي هذا الامر علي أن يكون أخي و وصيّي و خليفتي فيكم؟

قال: فأحجم القوم عنها جميعاً. و قلت … أنا يا نبي اللَّه أكون وزيرك عليه. فاخذ برقبتي ثم قال: إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا.

قال: فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لابنك و تطيع»؛(17)

«چون اين آيه نازل شد: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، رسول خداصلي الله عليه وآله مرا خواست و فرمود: اي علي! همانا خداوند مرا فرمان داده تا قوم نزديكم را بيم دهم، ولي از اين جهت در مضيقه ام و مي‌دانم اگر شروع به دعوت از آن‌ها كنم چيزي مشاهده مي‌كنم كه كراهت دارم. من سكوت اختيار كردم تا اين‌كه جبرئيل نزد من آمد و فرمود: اي محمّد! اگر آنچه را فرمان داده شده‌اي انجام ندهي پروردگارت تو را عذاب خواهد كرد. پس يك من گندم آمده كن و نان بپز و يك ران گوسفند نيز خريداري كن، و نيز از شير شربتي فراهم آور، و بني عبدالمطلب را جمع كن تا آنان را آگاه كرده و دستوري كه به من داده شده ابلاغ نمايم.

حضرت علي‌عليه السلام مي‌فرمايد: من آنچه را كه حضرت دستور داده بود فراهم كردم، سپس آنان را براي غذا دعوت نمود كه جمعيت آن‌ها چهل نفر يا كمتر يا بيشتر بود، و در ميان آنان عموهاي پيامبر از ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب بودند. چون همگي براي غذا جمع شدند حضرت آن‌ها را به غذايي كه فراهم كرده بودم دعوت كرد و ما غذا را حاضر كرديم. چون آن را بر زمين گذاشتيم، حضرت تكه گوشتي را برداشت و با دندان‌هاي خود دو نيم كرد و سپس آن را در ميان طبق گذاشت و فرمود: با نام خدا شروع كنيد. همگي از آن غذا خورده و سير شدند در حالي كه تنها آثار دست‌هاي آن‌ها بر غذا بود و از غذا چيزي كاسته نشده بود. و قسم به كسي كه جان علي به دست اوست اگر يك نفر آن‌ها به مقدار تمام غذاها مي‌خورد باز براي همه فراهم بود. سپس حضرت فرمود: آنان را سيراب نما. من كاسه را برداشته و به آنان دادم و همگي از آن آشاميده و سيراب شدند. به خدا سوگند! كه اگر هر يك از آنان مي‌خواست همه شربت را بخورد امكان داشت. چون رسول خداصلي الله عليه وآله خواست براي آنان سخن بگويد ابولهب ابتدا به صحبت كرد و گفت: سحر صاحب شما، شما را تأثير كرده است. آنان متفرق شدند و لذا پيامبرصلي الله عليه وآله نتوانست با آنان سخن بگويد.

روز بعد پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: اي علي! همانا اين مرد مرا سبقت گرفت به آنچه كه شنيدي و قوم مرا متفرق كرد قبل از آن كه من با آنان سخن بگويم. تو همانند سابق طعامي آماده ساز و دوباره آن‌ها را براي من جمع كن.

حضرت علي‌عليه السلام مي‌فرمايد: من برخاستم و آنان را براي حضرت جمع كردم. پيامبرصلي الله عليه وآله طعام را خواست و من براي قوم آماده ساختم و پيامبرصلي الله عليه وآله همان كاري را كه روز قبل انجام داده بود انجام داد، سپس فرمود: آن‌ها را سيراب كن. من ظرف شربت را آورده و به آنان دادم و همگي از آن خورده و سيراب شدند. آنگاه رسول خداصلي الله عليه وآله به سخن درآمد و فرمود: اي بني عبدالمطلب! همانا به خدا سوگند! من در ميان عرب جواني را سراغ ندارم كه براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آورده‌ام آورده باشد، همانا من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده‌ام، و خداي تبارك و تعالي مرا دستور داده تا شما را به آن دعوت كنم، پس كدامين نفر از شماست كه مرا بر اين امر كمك كند تا برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد؟

همگي سرهايشان را به زير انداخته و سكوت كردند، ولي من … به حضرت عرض كردم: من اي پيامبر خدا وزير تو خواهم بود. حضرت گردن مرا گرفته و سپس فرمود: اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست، پس به دستوراتش گوش فرا داده و او را اطاعت كنيد.

آن قوم برخاسته و شروع به خنده كردند و به ابوطالب مي‌گفتند: او تو را دستور داده تا سخن فرزندت را گوش فرا داده و اطاعت كني.»

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه