بانک غدیر صفحه 3516

صفحه 3516

از جمله كوفيان شهيد يك‌پا مسلم بن كثير اعرج ازدي است. او كسي است كه يكي از پاهايش را در جنگ‌هاي اميرالمؤمنين‌عليه السلام از دست داده بود. جهاد با آن‌كه از اعرج برداشته شده، ولي از كوفه فرار كرده و خود را به امام رسانيد و در كربلا به خدمت امام حسين‌عليه السلام رسيده و در لشكر حضرت قرار گرفت و در روز عاشورا از جمله كساني بود كه در حمله اوّل به شهادت رسيد.

مسعود بن حجاج تيمي و فرزندش عبدالرحمن بن مسعود نيز از جمله كساني بودند كه در ركاب حضرت در روز عاشورا در حمله اوّل به شهادت رسيدند. اين دو نيرنگ سياسي خوبي را به كار بردند؛ زيرا وقتي ديدند كه نمي‌شود از كوفه به سوي امام حسين‌عليه السلام خارج شد، خود را به عنوان لشكر عمربن سعد به كربلا رساندند و بعد به حضرت ملحق شدند.

موقّع بن ثمامه اسدي نيز از جمله كساني است كه از كوفه به كربلا آمد. شبانه راه پيمود تا به امام رسيد و در روز شهادت دليرانه جنگيد و هنگامي كه توانش سلب شده بود به روي زمين افتاد. مي‌خواستند سر از پيكرش جدا كنند، خويشاني در سپاه يزيد داشت، خود را رسانيدند و از چنگ دشمنش رهايي بخشيدند و به كوفه‌اش بردند. خواستند در نهان به درمانش بپردازند ولي راز پنهان نماند و خبرش به امير كوفه رسيد. دستور داد پيكر مجروح و ناتوان او را در غل و زنجير كشند و به تبعيدگاه زراره تبعيدش كنند. موقّع سالي را در غل و زنجير با پيكر آغشته به خون گذرانيد و پس از يك سال به امام حسين‌عليه السلام ملحق شد.

اينان برخي از شيعيان عقيدتي كوفه بودند كه به حضرت ملحق شدند و جان خود را فداي آن حضرت و مرامش نمودند. عده‌اي ديگر از كوفيان بودند كه به امام حسين‌عليه السلام پيوستند ولي مجال شرح حال آن‌ها نيست.(79)

شهيدان نامه‌رسان‌

اشاره

برخي از شيعيان نيز كه قاصد و پيام‌رسان از كوفه به مكه و از مكه به طرف كوفه بودند در اين راه به شهادت رسيدند، اينك به نمونه‌هايي از آن‌ها اشاره مي‌كنيم:

1 - عبداللَّه بن يقطر حميري برادر رضائي امام حسين‌عليه السلام‌

سيره نويسان مي‌نويسند: «امام حسين‌عليه السلام او را با نامه‌اي در جواب نامه مسلم بن عقيل به كوفه فرستاد. حصين بن تميم او را در منطقه قادسيه دستگير كرده و به سوي عبيداللَّه بن زياد فرستاد. عبيداللَّه از كار او پرسيد؟ جوابي نداد. به او گفت: بالاي قصر برو و كذّاب بن كذّاب را لعن كن تا بعد از آن رأي خود را درباره تو صادر كنم. او نيز بر بالاي قصر رفته و رو به مردم كرد و گفت: «اي مردم! من فرستاده حسين پسر فاطمه دختر رسول خدايم كه به سوي شما فرستاده شده‌ام، تا او را بر ضدّ پسر مرجانه و پسر سميه ياري كرده و پشتيباني كنيد.

عبيداللَّه دستور داد تا او را از بالاي قصر به زمين بيندازند. با اين عمل استخوان‌هايش شكسته شد و در حالي كه تنها رمقي در جانش بود عبدالملك بن عمير لخمي قاضي و فقيه كوفه بالاي سرش آمد و سرش را از بدن جدا نمود. هنگامي كه او را بر اين كار عيب گرفتند، در جواب گفت: خواستم تا او را راحت كنم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه