بانک غدیر صفحه 3880

صفحه 3880

او در جايي ديگر مي‌گويد: «عصر تعصّب و دشمني وراثتي، پشت كرده و عهد نور و آزادي فكر روي آورده است. پس بر جوانان اهل فرهنگ است كه چشمان خود را بازكنند و بر آنان است كه كتاب‌هاي شيعه را بخوانند و با آن‌ها ارتباط پيدا نمايند و با علماي آنان صحبت كنند، تا حق را از راهش بشناسند. تا كي با كلام باطلي كه به آن عسل ماليده شده و با اراجيفي كه در مقابل حجت و دليل ثابت نمي‌مانند گول بخوريم. امروزه مردم عالم در ارتباط با يكديگرند، و شيعه در هر منطقه‌اي از اين كره زمين وجود دارد، و سزاوار نيست كه محقق و باحث علمي شيعه را از زبان دشمنان خود به خصوص دشمن شيعه بشناسد، آناني كه در عقيده با شيعه مخالفند... .

شيعه فرقه‌اي سرّي نيست كه كسي غير از خودشان از عقايدشان اطلاع نداشته باشد، بلكه كتب و عقايدشان در عالم پراكنده شده و مدارس و حوزه‌هاي اسلامي آنان براي هر طالب علم باز است. و علماي آنان ميزگردها و مناظراتي برگزار كرده و مسلمانان را به وحدت كلمه و وحدت امت اسلامي فرا مي‌خوانند...»(88)

4 - ترس و وحشت‌

از جمله مشكلات انسان براي تغيير مذهب و خروج از مذهبي به مذهب ديگر، خوف و ترسي است كه براي انسان از دوري نسبت به معتقدات سابق پيدا مي‌كند؛ زيرا مدت‌هاي زيادي بوده كه با آن‌ها محشور و مأنوس بوده است.

استاد معتصم سيد احمد از مستبصرين سوداني در اين باره مي‌گويد: «بعد از بحث زياد، قناعت كافي در وجوب متابعت مذهب اهل بيت‌عليهم السلام و گرفتن دين از آنان، پيدا كردم، ولي اين حالت در من تمكّن پيدا نكرد و نتوانستم راه و مذهب خود را انتخاب كنم به رغم اين‌كه وجدانم مرا به متابعت از مذهب تشيع وادار مي‌نمود. و به رغم اين‌كه دوستان و اهل بيت و رفيقانم مرا به عنوان شيعه صدا مي‌زدند و برخي نيز مرا به خميني خطاب مي‌كردند، ولي من هنوز راه خود را انتخاب نكرده بودم. در عين حالي كه شك در حقانيت آن نداشتم، ولي اين نفس اماره من بود كه مرا از اين كار نهي مي‌كرد و مرا وسوسه مي‌نمود كه چگونه جرأت مي‌كني ديني را رها كني كه پدرانت بر آن بوده‌اند؟! چه مي‌كني با اين مجتمعي كه با اعتقاد تو مخالفند؟! تو چه كسي هستي كه به اين نتيجه رسيده باشي؟! آيا بزرگان از علما، بلكه غالب مسلمانان از اين مطلب كه تو به آن رسيده‌اي غافل بوده‌اند؟! و هزاران سؤال و تشكيكات از اين قبيل كه بر انسان غلبه مي‌كند و به سكوت وا مي‌دارد. و احياناً عقل درون انسان را مي‌پوشاند.

اين چنين دفع و جذب، و مدّ و جزر و تشتّت فكر در خود مي‌بيند در حالي كه راه فرار و انيس و دوست و حبيبي براي خود نمي‌يابد. من در اين هنگام شروع به پرسش و جست‌وجو از كتاب‌هايي كردم كه در ردّ شيعه نوشته شده است، شايد مرا از اين وضع موجود رهايي دهد و براي من حقايقي را كشف كند كه شايد از من غايب بوده است... ولي بعد از بحث و جست‌وجو، مشكلم پيچيده‌تر شد و آرزوي خود را در آن نيافتم؛ زيرا آن كتاب‌ها را خالي از بحث علمي محض و مناقشه منطقي ديدم، و در آن‌ها فقط سبّ و لعن و دشنام و تهمت و دروغ يافتم... ولي بعد از تعمّق و بحث در ادله ولايت اميرالمؤمنين‌عليه السلام ناگهان حق در نفسم تجلّي كرده و آشكار شد و مرا به سوي آن سوق داد...».(89)

محمّد علي متوكل، يكي ديگر از مستبصرين در اين باره مي‌گويد: «هنگامي كه اراده خود را جزم مي‌كردم تا از آخرين زنجيرهاي خوف رها شده و پيروي از عقيده جديد را اعلام دارم، دوستم افكار خيالي خود را بر سر من فرو ريخت و گفت: اگر اين مذهب برحق بود به طور حتم كساني كه از ما جلوتر بوده و در آينده مي‌آيند از اوّلين و آخرينند داناتر بودند و از آن پيروي مي‌كردند. با اين سخنان، من همانند كسي شدم كه آتش روشن كرده است ولي هنگامي كه اطراف خود را روشن نمود از حركت در ميان آن امتناع مي‌كند، و لذا عملش را به جهل، و يقينش را به شك تبديل مي‌نمايد...».(90)

دكتر تيجاني در اين باره مي‌گويد: «من بر خود ترسيدم و نزد پروردگارم به كرّات استغفار كردم، و در آن‌ها قصد كردم كه دست از بحث در مثل اين اموري كه ايجاد شكّ درباره صحابه پيامبرصلي الله عليه وآله كرده و در نتيجه شك در دين من ايجاد نموده، بردارم... ولي شدت دشمني آن‌ها با من و تكذيب هرچه را كه من مي‌گفتم و نيز جرأت علمي و حرصم براي رسيدن به حقيقت، مرا تحريك كرد تا بحث خود را ادامه دهم. و نيز نيرويي داخلي در خود احساس كردم كه مرا به جلو سوق مي‌داد...».(91)

استاد عبدالمنعم حسن يكي ديگر از كساني كه شيعه شده، در بيان مباحثات خود قبل از شيعه شدن با پسرعمويش كه او نيز شيعه شده است، مي‌گويد: «من جداً تصميم گرفته بودم و قصد داشتم از هرگونه گفت‌وگو با پسرعمويم درباره اين مذهب جديد پرهيز كنم... گرفتگي من از خوف و ترسم شدّت مي‌گرفت، ترس از اين‌كه از فكر او متأثّر شوم، و چه بسا خودم را مجبور به اعتراف به آن نمايم، و در نتيجه با عقيده‌اي كه مردم و پدرانم بر آنند مخالفت نمايم و در ميان نزديكانم شاذ شود و چه بسا متّهم شوم كه از دين خارج شده‌ام كه چنين اتّهامي به من زده شد. ولي از همه اين امور گذشتم، و قرار گذاشتم كه با پسرعمويم وارد گفت‌وگو شوم، شايد بتوانم از اعتمادي كه به او و عقيده‌اش پيدا كرده‌ام رهايي يابم؛ خصوصاً اين‌كه من كتاب‌هاي مهمي را ضدّ شيعه و تشيع مطالعه كرده بودم... .

به او گفتم: تو الآن از عقيده مردم كناره گرفته و شيعه شده‌اي، چه ضمان و قراري است كه مانع شود تو را از اين‌كه فردا اين مذهب را نيز تغيير ندهي؟ او در جواب گفت: آيه كريمه مي‌فرمايد: « قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ»؛(92) «بگو برهانتان را بياوريد اگر راست مي‌گوييد». من از طرفداران دليل هستمم، هركجا ميل كند ميل مي‌كنم. من خودم را فارغ نموده‌ام و به اين نتيجه رسيده‌ام كه راه مستقيم، همان مذهب اهل بيت‌عليهم السلام است. و دليل بر صحت آن اين است كه ادله پيروان اين مكتب مورد اتفاق عموم مسلمين است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه