بانک غدیر صفحه 3898

صفحه 3898

برخي از صحابه آن‌گونه كه اشاره شد در سقيفه گرد آمدند تا جانشيني براي رسول خداصلي الله عليه وآله تعيين نمايد. و اين در حالي بود كه:

اولاً: رسول خداصلي الله عليه وآله جانشين خود را در طول 23 سال بعثت؛ خصوصاً روز غدير معين كرده، و بر آن تأكيد نموده بود.

ثانياً: هنوز جنازه پيامبرصلي الله عليه وآله دفن نشده است. در اين ميان هر گروهي در اين مورد سخن گفتند و كسي را براي خلافت معرفي كرده و از او طرفداري نمودند. سخن به درازا و جريان به نزاع و كشمكش كشيده بود. در اين ميان گروهي از ابوبكر طرفداري مي‌كردند كه در رأس آن‌ها عمر قرار داشت. او مردم را به بيعت با ابوبكر تشويق و مخالفين را تهديد مي‌نمود. ابوبكر برخاست و عمر را ساكت نمود. و پس از سپاس و ستايش خدا و بيان افتخارات و خدمات مهاجرين گفت: اي مردم! مهاجرين نخستين كساني هستند كه در روي زمين خدا را پرستيدند و به رسول خدا ايمان آوردند. آنان ياران و اقوام پيامبرند و پس از او براي خلافت از همه سزاوارتر و برترند، و جز ستمكاران كسي در اين مورد با آنان ستيز نخواهند كرد.

ابوبكر سپس برتري انصار را بيان كرد و به سخنان خويش چنين ادامه داد: از مهاجرين كه - افتخار سبقت در اسلام را دارند - بگذريم كسي مقام و منزلت شما را در نزد ما ندارد، پس با اين حساب ما اميرانيم و شما وزيران.

حباب بن منذر از جاي خود برخاست و گفت: اي جماعت انصار! زمام كار را محكم به دست بگيريد تا ديگران ريزه‌خوار شما باشند و زير سايه شما قرار گيرند و هرگز كسي را جرأت مخالفت با شما نباشد. مبادا ميان خود اختلاف اندازيد كه دشمنان از موقعيت استفاده نموده، رأي شما را فاسد كنند كه در نتيجه شكست شما قطعي خواهد بود. اينان جز اين‌كه شنيديد نخواهند كرد. ما براي خود اميري بر مي‌گزينيم و آنان هم اميري انتخاب كنند.

عمر گفت: هرگز دو پادشاه در اقليمي نگنجد. به خدا سوگند! عرب هرگز راضي نخواهد شد كه شما بر آنان حكومت كنيد، در حالي كه پيغمبرشان از غير شما است، ولي براي عرب مانعي ندارد كه حكومت را كساني به دست بگيرند كه پيغمبر نيز از آنان بوده است. ما براي اين ادعا، دليلي روشن و مدركي آشكار در دست داريم. بر ميراث پادشاهي محمّدصلي الله عليه وآله و حكومت وي با ما چه كسي ستيزه مي‌كند در صورتي كه ما ياران و طايفه اوييم؟ مگر كسي كه در راه باطل قدم بگذارد و يا خود را به گناه آلوده سازد و يا خويشتن را به گرداب هلاكت افكنده باشد.

حباب بن منذر مجدداً از جاي برخاست و چنين گفت: اي گروه انصار! دست نگه داريد و به گفتار اين مرد و يارانش گوش فرا ندهيد كه حقّ شما را غصب خواهند كرد و بهره شما را از اين كار از بين خواهند برد. پس اگر چنانچه باپيشنهاد شما مخالفت كردندن آنان را از اين شهر تبعيد كنيد و زمام حكومت را به دست گيريد. به خدا سزاوارترين كسان براي اين كار شماييد، اينان همان افرادي هستند كه هرگز حاضر نبودند سر اطاعت در مقابل اين دين فرود آورند و از ترس شمشيرهاي شما بود كه تسليم شدند.

من در ميان شما مثل آن چوبي مي‌باشم كه در خوابگاه شتران نهند تا هنگام خارش، خود را بدان سايند (كنايه از اين‌كه در مواقع سخت و گرفتاري به رأي من پناه بريد) و نيز چون آن درخت تناوري مي‌باشم كه در گردباد حوادث، به آن پناه آورند. در كارهاي بزرگ به من تكيه مي‌كنند و از قدرت من بهره مي‌برند. به خدا قسم! اگر بخواهيد حاضريم دوباره آتش جنگ را روشن كنيم. به خدا سوگند هر كه پيشنهاد مرا ردّ كند. با شمشير خود بيني او را به خاك مذلّت مي‌مالم!

عمر گفت: پس خدا تو را بكشد!

حباب بن منذر گفت: بلكه تو را بكشد! عمر او را گرفت و لگدي بر شكمش زد و دهان وي را پراز خاك نمود.(25)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه