بانک غدیر صفحه 3901

صفحه 3901

عمر بازگشت و سعد را به حال خود گذاشت. در اين هنگام سعد رو به او كرده و گفت: به خدا سوگند! اگر مي‌توانستم به پا خيزم چنان غرشي از من در اطراف و كوچه‌هاي مدينه مي‌شنيدي كه خود و يارانت از وحشت در سوراخ پنهان مي‌شديد. به خدا قسم! نزد گروهي مي‌فرستادمت كه فرمانبردار آن‌ها بودي نه فرمانروا. پس روي به ياران خود نمود و گفت: مرا از اين‌جا بيرون بريد. يارانش وي را به دوش گرفته و به منزلش بردند».(32)

ابوبكر جوهري مي‌گويد: «عمر در اين روز خيلي تلاش مي‌كرد، او پيش روي ابوبكر مي‌دويد و شعار مي‌داد: توجه كنيد! مردم با ابوبكر بيعت كردند...

مردم با ابوبكر بيعت كردند و با اين حال و هيأت او را به مسجد آوردند تا ديگران نيز با وي بيعت كنند. علي‌عليه السلام و عباس كه هنوز از غسل دادن بدن پيغمبرصلي الله عليه وآله فارغ نشده بودند، صداي تكبير را از مسجد پيامبرصلي الله عليه وآله شنيدند. پس علي‌عليه السلام پرسيد: اين هياهو چيست؟

عباس گفت: هرگز چنين چيزي سابقه نداشته است!! پس رو به علي‌عليه السلام كرد و گفت: به تو چه گفتم؟!... .(33)

پايان بيعت سقيفه‌

در تاريخ يعقوبي آمده است: «پس از آن‌كه مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت نمودند، براء بن عازب هراسان در خانه بني هاشم را كوبيد و فرياد زد: هان اي گروه بني هاشم! مردم با ابوبكر بيعت نمودند!

بني هاشم با يكديگر به هم نظر افكنده و مي‌گفتند: مسلمانان با نبودن ما كه نزديك‌ترين محمّدصلي الله عليه وآله هستيم، كاري انجام نمي‌دادند؟!

عباس گفت: «فعلوها و رب الكعبه»؛ «به خداي كعبه سوگند! كردند آن كار را كه انجام دادند.» در حالي كه مهاجرين و انصار ترديدي نداشتند كه خلافت نصيب علي‌عليه السلام خواهد گرديد».(34)

و بيعت خصوصي ابوبكر در سقيفه بدين گونه پايان پذيرفت.

مخالفت با ابوبكر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه