بانک غدیر صفحه 3971

صفحه 3971

در سال پنجم هجري در غزوه «ذات الرقاع»، عثمان بن عفان، و در غزوه «دومة الجندل» و «خندق»، ابن امّ مكتوم و در غزوه «بني المصطلق»، زيد بن حارثه را به جاي خود قرار داد.

در سال ششم، ابن ام مكتوم را در غزوه «بني لحيان» و «ذي قَرَد» و «حديبيه» جانشين خود كرد.

در سال هفتم، سباع بن عُرْفُطه را در غزوه «خيبر» و «عمرة القضاء» و در سال هشتم، علي بن ابي طالب‌عليه السلام را در غزوه «تبوك» جانشين خود در مدينه قرار داد.(40)

حال با اين چنين وضعي كه پيامبرصلي الله عليه وآله حاضر نبود تا براي چند روزي كه از مدينه خارج مي‌شود، آن جا را از جانشين خالي گذارد، آيا ممكن است كسي تصور كند كه در سفري كه در آن بازگشت نيست كسي را جانشين خود نكند، تا به امور مردم بپردازد؟

ابن ابي الحديد هنگام گفتگوي خود با نقيب علوي درباره مسأله خلافت و جريان سقيفه و شوري مي‌گويد: «انّ نفسي لاتسامحني ان انسب الي الصحابه عصيان رسول اللَّه‌صلي الله عليه وآله و دفع النص. فقال: و انا فلاتسامحني ايضاً نفسي ان انسب الرسول‌صلي الله عليه وآله الي اهمال امر الامامة و ان يترك الناس فوضي سديً مهملين. و قد كان لا يغيب عن المدينه الا و يؤمّر عليها اميراً و هو حي ليس بالبعيد عنها، فكيف لا يؤمر و هو ميت لا يقدر استدراك ما يحدث..»؛(41) «دلم راضي نميشود كه بگويم اصحاب پيامبرصلي الله عليه وآله معصيت كردند و بر خلاف گفته او رفته و نصّ «غدير» را زير پا گذاشتند. نقيب در جواب گفت: دل من نيز راضي نمي‌شود كه بگويم پيامبرصلي الله عليه وآله اهمال كار بود و امت را رها كرده و مسلمانان را در امر امامت و جانشيني خود بي‌سرپرست گذاشت، با اين كه او هرگاه از مدينه بيرون مي‌رفت براي خود در آنجا اميري معين مي‌كرد، و اين در حالي بود كه هنوز زنده بود و از مدينه چندان دور نميشد. پس چگونه ممكن است كه براي پس از مرگش كسي را امير مسلمانان قرار ندهد. پس از مرگ كه ديگر نمي‌تواند هيچ حادثه‌اي را تدارك كند...».

3 - اين احتمال، خلاف دستورات پيامبرصلي الله عليه وآله است، زيرا حضرت به مسلمانان فرمود: «من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس منهم»؛(42) «هر كسي صبح كند در حالي كه به فكر امور مسلمين نباشد، مسلمان نيست.»

آيا با اين وضع مي‌توان گفت كه پيامبرصلي الله عليه وآله به فكر آينده درخشان مسلمين نبوده است؟

4 - اين احتمال، خلاف سيره خلفاست، زيرا هر يك از خلفا به فكر آينده مسلمين بوده و براي خود جانشين معين نموده‌اند.

طبري مي‌گويد: «ابوبكر هنگام احتضار، عثمان را در اتاقي خلوت به حضور پذيرفت. به او گفت: بنويس: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، اين عهدي است از ابوبكر بن ابي قحافه به مسلمين، اين را گفت و از هوش رفت. عثمان براي آن كه مبادا ابوبكر بدون تعيين جانشين از دار دنيا برود، نامه را با تعيين عمر بن خطاب به عنوان جانشين ابوبكر ادامه داد. ابوبكر بعد از به هوش آمدن نوشته او را تصديق كرده و آن را مهر نمود و به غلام خود داد تا به عمر بن خطاب برساند. عمر نيز نامه را گرفت و در مسجد به مردم گفت: اي مردم! اين نامه ابوبكر خليفه رسول خداست كه در آن از هيچ نصيحتي براي شما فروگذار نكرده است».(43)

در اين قصه به دو نكته پي مي‌بريم: يكي اين كه ابوبكر و عثمان هر دو به فكر امّت اسلامي بوده و ابوبكر براي خود جانشين معيّن نمودند كه عمر نيز آن را تأييد كرده است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه