بانک غدیر صفحه 3988

صفحه 3988

2 - فرستادن لشكر اسامه‌

پيامبرصلي الله عليه وآله در بستر بيماري است، در حالي كه بر امت خود سخت نگران مي‌باشد؛ نگران اختلاف و گمراهي؛ نگران اين‌كه تمام تدابير او بر هم ريزد؛ نگران اين‌كه مسير نبوت و رسالت و شريعت به انحراف كشيده شود. پيامبرصلي الله عليه وآله مضطرب است، دشمني بزرگ چون روم در پشت مرزهاي اسلامي كمين نموده تا صحنه را خالي ببيند و با ضربه‌اي سهمگين مسلمين را از پاي درآورد.

پيامبرصلي الله عليه وآله وظايف مختلفي دارد؛ از سويي بايد با دشمن بيروني مقابله كند، لذا تأكيد فراوان داشت تا لشكري را براي مقابله با آنان گسيل دارد، از طرفي ديگر خليفه و جانشين به حقّ بايد مشخص شده و موقعيّت او تثبيت گردد، ولي چه كند؟ نه تنها با دشمن بيروني دست به گريبان است بلكه با طيفي از دشمنان داخلي نيز كه درصددند تا نگذارند نقشه‌ها و تدابير پيامبرصلي الله عليه وآله در مسئله خلافت و جانشيني عملي شود، نيز رو به روست. پيامبرصلي الله عليه وآله براي عملي كردن تدبير خود دستور مي‌دهد همه كساني كه آمادگي جهاد و شركت در لشكر اسامه را دارند از مدينه خارج شده و به لشكر او بپيوندند. ولي مشاهده مي‌كند كه عده‌اي با بهانه‌هاي واهي عذر آورده و از لشكر اسامه خارج مي‌شوند و به او نمي‌پيوندند. گاهي بر پيامبرصلي الله عليه وآله اعتراض مي‌كنند كه چرا اسامه را، كه فردي جوان و تازه‌كار است، به اميري لشكر برگزيده است، در حالي كه در ميان لشكر افرادي كارآزموده وجود دارد؟

پيامبرصلي الله عليه وآله با اعتراض بر آن‌ها و اين‌كه اگر بر فرماندهي اسامه خرده مي‌گيريد، قبلاً بر امارت پدرش هم ايراد مي‌كرديد، سعي بر آن داشت كه جمعيّت را از مدينه خارج كرده و به لشكر اسامه ملحق نمايد. حتّي كار به جايي رسيد كه وقتي پيامبرصلي الله عليه وآله نافرماني عده‌اي از جمله عمر و ابوبكر و ابوعبيده و سعد بن ابي‌وقاص و برخي ديگر را ديد كه امر او را در ملحق شدن به لشكر اسامه امتثال نمي‌كنند، آنان را لعنت كرد و فرمود: «لعن اللَّه من تخلّف جيش اسامة»؛(129) «خدا لعنت كند هر كسي را كه از لشكر اسامه تخلّف نمايد.» ولي در عين حال برخي به دستورهاي اكيد پيامبرصلي الله عليه وآله توجهي نمي‌كردند. و گاهي به بهانه اين كه ما نمي‌توانيم دوري پيامبرصلي الله عليه وآله را هنگام مرگ تحمل كنيم، از عمل به دستور پيامبرصلي الله عليه وآله سرپيچي مي‌كردند.

ولي حقيقت امر چيز ديگري بود؛ آنان مي‌دانستند كه پيامبرصلي الله عليه وآله، علي‌عليه السلام و برخي از اصحاب خود را كه موافق با بني هاشم و امامت و خلافت امام علي‌عليه السلام هستند، نزد خود نگاه داشته تا هنگام وفات به او وصيت كرده و بعد از وفات نيز آن گروه از صحابه با علي‌عليه السلام بيعت نمايند و خلافت از دست آنان خارج شود، ولي عزم آنان بر اين بود كه هر طور و به هر نحوي كه شده از انجام اين عمل جلوگيري كنند، و نگذارند كه عملي شود.

اين نكته نيز قابل توجه است كه چرا پيامبرصلي الله عليه وآله اسامه را كه جوان تازه‌كار و كم سنّ و سال است، به فرماندهي لشكر برگزيد و به پيشنهاد كنار گذاشتن او از فرماندهي لشكر به حرف هيچ كس توجهي نكرده بلكه بر اميري او تأكيد نمود؟ نكته‌اش چيست؟

پيامبرصلي الله عليه وآله مي‌دانست كه بعد از رحلتش به مسئله خلافت و امامت علي بن ابوطالب‌عليه السلام به بهانه‌هاي مختلف از جمله جواني علي بن ابوطالب‌عليه السلام خرده مي‌گيرند؛ خواست با اين عمل به مردم بفهماند كه امارت و خلافت به لياقت است، نه به سنّ، بعد از من نبايد در امامت علي‌عليه السلام به عذر اين كه علي‌عليه السلام كم سن و سال است، اعتراض كرده و حقّ او را غصب نمايند. اگر كسي لايق امارت و خلافت است، بايد همه - پير و جوان، زن و مرد - مطيع او باشند، ولي - متأسفانه - اين تدبير پيامبرصلي الله عليه وآله هم عملي نشد و با بر هم زدن لشكر و خارج شدن از آن به بهانه‌هاي مختلف نقشه‌هاي پيامبرصلي الله عليه وآله را بر هم زدند.(130)

مگر خداوند متعال در قرآن امر اكيد به اطاعت از دستورهاي پيامبر اكرم‌صلي الله عليه وآله نكرده است آن‌جا كه مي‌فرمايد: « وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛(131) «آن چه را كه رسول دستور دهد بگيريد و آن چه را كه از آن نهي كند واگذاريد.» و نيز مي‌فرمايد: « فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً»؛(132) «نه چنين است قسم به خداي تو كه اينان به حقيقت اهل ايمان نمي‌شوند مگر آن كه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاكم كنند و آن‌گاه هر حكمي كه كني هيچ‌گونه اعتراض در دل نداشته، كاملاً از دل و جان تسليم فرمان تو باشند.»

3 - دعوت به نوشتن وصيت‌

بعد از آن‌كه پيامبرصلي الله عليه وآله مشاهده نمود كه تدبير فرستادن مردم با لشكر به بيرون مدينه عملي نشد، در صدد برآمد كه تمام سفارش‌هاي لفظي را در باب امامت علي‌عليه السلام كه در طول 23 سال به مردم گوشزد كرده است، در وصيت‌نامه‌اي مكتوب كند. از همين‌رو در روز پنج شنبه چند روز قبل از وفاتش در حالي كه در بستر آرميده بود و از طرفي نيز حجره پيامبرصلي الله عليه وآله مملوّ از جمعيّت و گروه‌هاي مختلف بود، خطاب به جمعيت كرده و فرمود: «كتابي بياوريد تا در آن چيزي بنويسم كه با عمل به آن بعد از من گمراه نشويد.» بني‌هاشم و همسران پيامبرصلي الله عليه وآله در پشت پرده اصرار اكيد بر آوردن صحيفه و قلم براي نوشتن وصيت‌نامه رسول خداصلي الله عليه وآله داشتند. ولي همان طيفي كه در سرزمين عرفات مانع شدند تا پيامبرصلي الله عليه وآله كلام خود را در امر امامت خلفاي بعدش بيان بفرمايد، در حجره پيامبرصلي الله عليه وآله نيز جمع بودند و از عملي شدن دستور پيامبرصلي الله عليه وآله جلوگيري كردند. عمر يك لحظه متوجه شد كه اگر اين وصيت مكتوب شود تمام نقشه‌ها و تدبيرهايش در غصب خلافت بر باد خواهد رفت و از طرفي مخالفت دستور پيامبرصلي الله عليه وآله را صلاح نمي‌ديد. لذا درصدد چاره‌اي برآمد و به اين نتيجه رسيد كه به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبتي دهد كه عملاً و خود به خود نوشتن نامه و وصيت بي‌اثر گردد. از اين‌رو به مردم خطاب كرده گفت: «نمي‌خواهد صحيفه بياوريد، زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله هذيان مي‌گويد! كتاب خدا ما را بس است!» اين جمله را كه طرفداران عمر و بني اميه و قريش از او شنيدند، آنان نيز تكرار كردند. ولي بني‌هاشم سخت ناراحت شده با آنان به مخالفت برخاستند. پيامبرصلي الله عليه وآله با اين نسبت ناروا، كه همه شخصيت او را زير سؤال مي‌برد، چه كند؟ چاره‌اي نديد جز اين‌كه آنان را از خانه خارج كرده و فرمود: «از نزد من خارج شويد، سزاوار نيست كه نزد پيامبرصلي الله عليه وآله نزاع شود!».(133)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه