بانک غدیر صفحه 4984

صفحه 4984

در كف با كفايت آل محمد است

كسب رضاي حق به عمل مي شود وليك

شرط عمل ، رضايت آل محمد است (167)

عدل

به خدا دوست مي دارم كه بستر آسايشم را بر خارهاي جانگزاي بيابان بگذارم و شب همه شب ، بر آن بالين ناهموار بيدار بمانم .

راضيم كه مرا با زنجير آهنين ، سخت ببندند و در همان كوه و دشت بر سنگ و خاك بكشانند، ولي هرگز رضا نيستم كه دلي از كردار من آزرده و خاطري پريشان گردد.

چگونه خداي خود را با آلايش وجدان و دامن آلوده ديدار كنم ؟ من از روز بازپرس و محضر عدل خداوند سخت بيمناك و هراسانم !

من و ظلم ؟! علي و ستمكاري !؟ باورشدني نيست ! برادرم عقيل ، كه پيرمردي ناتوان و نابيناست ، وقتي به سراغم آمده و كودكان معصوم خود را - كه از فرط گرسنگي و بينوايي چهره اي نيلگون داشتند - با همان وضع رقت آور در پيشگاه من به شفاعت حاضر كرده بود، بلكه بتواند يك صاع (168) گندم بيش از مقرري خود، از بيت المال استفاده كند.

نمي توانم بگويم كه با چه زبان ، شرح فقر و تهيدستي خود را مي داد، و چگونه براي اجابت شدن تقاضاي خود را مي داد، و چگونه براي اجابت شدن تقاضاي خود، تضرع و ناله مي كرد. چه روزها كه با اصرار و تكرار، خواهش خود را تجديد مي كرد. من در پاسخ او هميشه خاموش بودم و ناله هاي جگر خراشش را به خونسردي و بي اعتنايي گوش مي دادم .

از سكوت من چنين نتيجه گرفت كه ممكن است دينم را به دنياي او بفروشم ، و براي رفاه و آسايش برادرم در مال ديگران خيانت كنم . تا روزي آهن پاره اي را در آتش سرخ كرده به انتظار عقيل آن شراره جانگداز را گرم نگاه داشتم . همين كه براي آخرين دفعه از تيره بختي خود سخن راند و تهيدستي خويش را عذر خيانت من قرار داد، آن پاره آتش را به جاي سكه طلا در دستش گذاشتم . چنان فرياد كرد كه پنداشتم هم اكنون بدرود زندگي خواهد گفت ؛ و سراپاي وجودش از گرمي مشتعل خواهد گرديد. مانند شتري كه در قربانگاه ميان خون خود مي غلطد، فريادهاي سهمناك مي كشيد. گفتم : اي عقيل ! مادر به عزاي تو گريه مي كند. تو از اين پاره آهن كه انساني آن را به بازيچه در آتش گرم كرده ، چنين مي نالي ، ولي من ، من آتشي را كه از خشم و غضب پروردگار شعله مي زند چگونه تحمل كنم !؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه