غدیر در سیره حضرت ابوالفضل علیه السلام صفحه 55

صفحه 55

چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام جلد اول

بخش 15ص 19

شفای دختر فلج

شیخ محمود شاکر حایری نقل می کند و می گوید:

پدرم برایم نقل نمود: در ایام تابستان وارد حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شدم، دیدم مردی صحرانشین کودکی را بر دست دارد و به طرف ضریح مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می رود. فهمیدم آن طفل دختر فلج است، هم چنان دیدم، گوسفندی نیز پشت سر آنها در حرکت می باشد. هنگامی که نزدیک ضریح مطهر رسید با زبان ساده و محلی با ابی الفضل العباس علیه السلام سخن می گفت. خود را به نزدیکش رساندم تا سخنش را گوش بدهم. شنیدم می گفت: این بچه را آوردم تا شفا بدهی و این گوسفند نذر تو می باشد. اگر شفا دادی، خدا را سپاس وگرنه این گوسفند مال شما.

آنگاه بچه را نزدیک ضریح انداخت و خود از حرم خارج شد. همین که به وسط صحن رسید، دختربچه از جای برخاست و به طرف پدرش می دوید. آن مرد صحرانشین گوسفند نذری را به خادم حرم مطهر داد، مردم اظهار سرور و خوشحالی می نمودند و زن ها هلهله می کردند و از برکات حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام آن کودک شفا گرفت.

چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام ،نوشته علی ربانی خلخالی

شفای چشم درد

عالم بزرگوار فقیه وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی (قدس سره) در خاطراتش چنین نگاشته است:

قضیه شفا یافتن چشم دخترم به کرامت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و شرح آن قضیه این بود پدر و مادرم برای شدت علاقه ای که به من ضعیف داشتند به واسطه این که در آن وقت پسری به غیر از من نداشتند مرا در ابتدای تکلیف تزویج نمودند و خداوند به من دختری عنایت فرمود و نام او را سکینه نهادم. بعدها ملقب شد به عصمت الشرفیه و من در آن وقت هیجده ساله بودم و آن دختر در دو سالگی مبتلا به درد چشم شد و در چشمش یک قطعه لک پیدا شد و معالجه اش صعوبت پیدا کرد. به مطب مرحوم میرزا علی خان ناصر الحکماء بردیمش و طول کشیده بود تا آن که مصادف شد با ایام عاشوراء و در منزل ما شب ها مجلس روضه بود.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه