فرهنگ غدیر صفحه 398

صفحه 398

خود سر در چاهی فرو برده است و با چاه حرف می زند و جواب می شنود.حضور مرا حسّ کرد.رو به من کرد و فرمود:کیستی؟گفتم:میثم.فرمود:مگر نگفتم از آن خط جلوتر نیا؟ گفتم:چرا،ولی از دشمنان بر جان تو بیمناک بودم،دلم آرام نگرفت،فرمود:از حرفهایم چیزی شنیدی؟گفتم:نه،ای سرور من،فرمود:ای میثم!در دلم خواسته هایی است که هرگاه سینه ام احساس تنگی کند،با دستانم زمین را می کاوم و راز دلم را با آن در میان می گذارم،زمین اگر می روید،آن گیاه از بذری است که من کاشته ام!:

و فی الصّدر لبانات اذا ضاق لها صدری

نکتّ الأرض بالکفّ و ابدیت لها سرّی

فمهما تنبت الأرض فذاک النبت من بذری (1)

این نقل تاریخی،دستمایۀ تعبیرات ادبی فراوانی شده که از درد دل کردن آن حضرت با چاه و نداشتن هم سخن و غربت و تنهایی و مظلومیّت علی علیه السّلام بنویسند و بسرایند و دلهای شیعیان را هم چاهی بدانند،انباشته از رنجنامه های علی علیه السّلام (2)و جوشش چاه را از آن زمان بدانند که علی در آن گریست. (3)

آن آه که در چاه دمیدی،خون شد چون شیرۀ غم بر آب چاه،افزون شد

و آن آب دوید در رگ خاک و سپس از خاک دمید و لالۀ گلگون شد

تنها سر چاه می روم،گاه به گاه سر می نهم اندوهگنان،چون تو به چاه

می گریم و با یاد غمت می گویم: لا حول و لا قوّه الاّ باللّه (4)

سنایی غزنوی نیز در اشاره به رازگویی و گفتگوی امام با چاه،گوید:

عالم علم بود و بحر هنر بود چشم و چراغ پیغمبر

بحر علم اندر او بجوشیده چاه را به ز مستمع دیده (5)

این شیوه(راز دل گفتن با چاه)برای هرکسی که دانشها و اسراری می داند که مخاطب مناسب نمی شناسد،به کار برده می شود.سنایی در داستانی پیشنهاد حکیمی را به مردی


1- 1) .بحار الأنوار،ج 97 ص 451 و ج 40 ص 199.
2- 2) .روایت انقلاب،ج 3 ص 30.
3- 3) .چاه،از آن زمان که تو در آن گریستی،جوشان شد(دستچین،موسوی گرمارودی،ص 73).
4- 4) .همان،ص 158.
5- 5) .حدیقه الحقیقه،ص 249.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه