زمزمه تحول (ویژه نامه نوروز) صفحه 62

صفحه 62

تنها، همیشه در زمستانی سرد و تاریک به سر بری و موجودات دیگر بر تو پیشی بگیرند؛ همه جوانه بزنند؛ طراوت یابند؛ شکوفه و میوه دهند و تو ساکت و بی حرکت بمانی و تنها ناظر باشی.(1)

راز عید

راز عید

چه زیبا بود. یادم می آید آن روزها که بچه بودیم، مادر در گوشمان زمزمه می کرد که تحویل سال نزدیک است. لباس های رنگین عید را بر تن ما می کرد. با روحی شاداب و خندان همچون طراوت گل های نوشکفته بهاری، با دست های پرلطافتش موهایمان را شانه می زد و صورت هایمان را بوسه می داد. ما نیز او را می بوسیدیم. دست های پدر را بوسه می زدیم و به او تبریک می گفتیم.

مادرم راست می گفت. تحویل نزدیک بود. اما تحویل چه کسی و تحویل چه چیزی؟ تحویل طبیعت، نه تحویل من و به راستی که این عید، عید طبیعت بود، نه عید من؛ زیرا عید من با تحویل من همراه خواهد بود. کسی نبود که رمز این عید و این تبریک ها و این سفره ها را بر ما بگشاید. کسی نبود که بگوید هم رنگی با طبیعت یعنی چه؟ کسی نبود که بگوید گیاهان سر از خاک برداشتند؛ به سوی نور شتافتند؛ ذخیره های خویش را به یاری هوا و نور بهاری، تقدیم دیگران کردند؛ تو نیز از خواب گران برخیز! تو نیز از خاک سرد زمستانی برخیز که هوای بهاری می دمد و روح می دهد!

کسی نبود که از ما بپرسد شکوفه هایت کو؟ چه اندوخته ای؟ و در این نوبهار، هدیه تو به دیگران چیست؟ پدرمان عیدی می داد تا عطای بهار را به


1- روزنامه اطلاعات، 28/12/1367.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه