راهنمای برگزاری مراسم نیمه شعبان صفحه 127

صفحه 127

حال بسته شدن همه بلند میشوند وخود را آماده میکنند)

ریحانه:بچه ها مانتوم خیلی خاکی و کثیف شد (شروع به تکاندن مانتو می کند)

لیلا: بچه ها تزیینات نصفه مون، الان در باز شه خانوم رضایی میگه این چند ساعت اینجا چی می کردید؟

زهرا :تا در باز بشه خوبه بادکنک هارو باد کنیم؟

لیلا:زهرا بپرس خانوم رضایی خوراکی موراکی چی داره؟

ملی:لیلی داشتی فیلم بازی میکردی ؟تا یه دقیقه پیش که نفست بالا نمیومد؟حالاچی شد؟

ریحانه:بچه ها در باز شد وبا خوشحالی بیرون میرود بقیه هم همینطور زهرا برمیگردد وسایلش را برداردچشمش به تابلو می افتد کمی مکث میکند وبه سمت تابلو میرود و ماژیک را بر داشته مینویسد مرا عهدی است با جانان....... و از صحنه خارج میشود.

نمایش آرزوی بزرگ

قاصدک با سرعت زیاد همراه باد پرواز کرد تا به خانه زهرا رسید.زهرا در حیاط خانه شعر می خواند و بازی می کرد. باد ملایمی وزید و قاصدک را همراه با خود به حیاط آورد. زهرا با دیدن قاصدک دست هایش را به آسمان برد و آن را گرفت.

از قاصدک پرسید: با این عجله کجا می روی؟ قاصدک گفت: من به دنبال آرزوی بزرگ می گردم. زهرا، بزرگ ترین آرزوی تو چیست؟ زهرا کمی فکر کرد و یادش آمد که چقدر مامان و بابایش را دوست دارد و گفت: من آرزو می کنم پدر و مادرم همیشه سالم باشند.

قاصدک گفت: چه آرزوی خوبی! اما فکر نمی کنی که ممکن است آرزویی بزرگتر هم وجود داشته باشد؟ من باید زود تر بروم تا آرزوی بزرگ را پیدا کنم.

زهرا گفت:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه