گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 14

صفحه 14

مهمان مهربان

مهمان مهربان

«الحمدلله، خدایا شکر!» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست از غذا کشید. مهمان یکی از دوستانش بود. اهل خانه با لبخند نگاهش می­کردند. خانه­شان چه قدر باصفا شده بود.

مدتی کنارشان نشست و با آنها به گرمی گفت­وگو کرد. وقت رفتن بود. به دوستش گفت: «لطفاً حصیری گوشه­ اتاق بینداز!» دوست پیامبر شگفت­زده شد. «حصیر را برای چه می­خواهد؟!» حصیر را انداخت. پیامبر روی حصیر آمد. رو به قبله چرخید و دست­ها را بالا آورد: «الله اکبر.» همه با تعجب به هم نگاه کردند. «پیامبر که نمازش را خوانده است! این چه نمازی است؟» پیامبر نمازش را خواند و تمام کرد: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.» دست­هایش را بالا آورد و برای دوستش و اهل خانه دعا کرد. اشک شوق در چشمان مرد و همسرش جمع شده بود. «خدایا! چه مهمان مهربانی!»(1)


1- محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، کتاب الادب، ص 898.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه