گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 20

صفحه 20

غصه نخور، شاد باش

غصه نخور، شاد باش

ابر غم بر دشت دلش سایه انداخته بود. سرش پایین بود و آرام آرام حرکت می کرد. کوچه خلوت و دیگر بود. کنار دیوار نشست و سرش را بر زانویش گذاشت.

«سلام علیکم برادر! چرا اینجا نشسته­ای؟» صدا برایش آشنا بود. اشک در چشمانش جوشید. سرش را بلند کرد. پیامبر با مهربانی دست بر شانه­اش گذاشت. «چرا غمگینی برادر؟»

بغضش ترکید. سفره دلش را برای پیامبر باز کرد. پیامبر با مهربانی به حرف­هایش گوش کرد. بعد با او حرف زد و راهنمایی­اش کرد.کمی هم با او شوخی کرد. کم­کم ابرهای غم از آسمان سینه­اش دور شد. صورتش گل انداخت و لب­های پژمرده­اش لبریز از لبخند شد.(1)


1- سنن النبی صلی الله علیه و آله، ص 113.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه