گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 24

صفحه 24

هم­سفر مهربان

هم­سفر مهربان

کاروان در دل کویر حرکت می­کرد. خورشید با تمام توان می­تابید. جویبارهای کوچک عرق از سر و روی افراد کاروان و شتران جاری شده بود. پیامبر، آخر کاروان بود. چشم­های تیز و زیبایش را می­چرخاند و به چپ و راست و پشت سرش نگاه می­کرد. کاروان را با دقت تمام زیر نظر داشت. مراقب بود کسی از افراد کاروان جا نماند. همیشه آخر کاروان حرکت می­کرد تا به بیماران، پیران و ناتوانان کمک کند. مراقب بود آنها از کاروان عقب نمانند. نسیم صحرا مثل فرشته دور او می­چرخید و عطر خوش بویش را مثل دسته گل به افراد کاروان هدیه می­داد.(1)


1- اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص 310، ح 727.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه