گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 39

صفحه 39

نوزاد ناز

نوزاد ناز

در خانه به صدا درآمد. پیامبر به سمت در رفت و آن را باز کرد: «سلام علیکم، بفرمایید!»

سلام دل­نشین پیامبر، خستگی را از تن مرد بیرون آورد. چشم­هایش برق زد و او هم به پیامبر سلام کرد. نوزاد نازش را روی دست گرفته بود. سرش را با لبخند تکان داد و گفت: «ای پیامبر خدا! آمده­ام تا برای نوزادم، نام انتخاب کنید.» پیامبر فرمود: «بفرما خانه!» مرد را به خانه برد. نوزادش را از دست او گرفت و بوسید. نگاهش کرد و بعد به پدر نوزاد نگاهی کرد و گفت: «نام نوزادت را ابراهیم گذاشتم.» سپس دانه خرمایی را به لب و زبان نوزاد زد و کام او را با خرما برداشت و برایش دعا کرد. پدر خندان جلو رفت. پیامبر، نوزاد ناز را به پدرش سپرد. مرد از پیامبر تشکر زیادی کرد. به چشم­های بانمک نوزادش نگاه کرد. او را در آغوش گرفت و پیشانی­اش را بوسید. «ابراهیم کوچولوی من!»(1)


1- محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 6، ص 216.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه