گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 52

صفحه 52

سجده طولانی

سجده طولانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نوه عزیزش، حسن را در آغوش گرفته بود. در مسجد را باز کرد و داخل شد. با دوستان و مؤمنان حال و احوال کرد و به سوی محراب رفت. دوستان و یارانش صف­ها را تشکیل دادند. پیامبر حسن را گوشه محراب گذاشت. رو به قبله ایستاد و دست­ها را بالا برد. «الله اکبر.» نماز آغاز شد. حمد و سوره را خواند و به رکوع رفت. بلند شد و به سجده رفت. مشغول ذکر سجده شد. حسن کوچولو لبخندزنان جلو رفت و زود روی شانه پیامبر نشست. پیامبر ذکر سجده را تکرار کرد و کمی صبر کرد تا حسن پایین بیاید، ولی سوار کوچک خیال بلند شدن نداشت و باز ذکر سجده را تکرار کرد. سرانجام حسن کوچولو پایین آمد پیامبر بلند شد و نماز را ادامه داد و به پایان رساند. نمازگزاران با تعجب به هم نگاه می­کردند. چرا یکی از سجده­ها اینقدر طول کشید. وقتی همه می­خواستند بروند، یکی از نمازگزاران گفت: «ای پیامبر خدا! امروز یکی از سجده­هایتان خیلی طولانی شد. آیا هنگام سجده اتفاقی برایتان افتاد؟» پیامبر لبخند زد. به حسن کوچولو اشاره کرد و گفت: «این فرزند دلبندم هنگام سجده روی شانه­ام نشسته بود و من نخواستم سر بردارم. صبر کردم تا خودش پایین بیاید.» دوستان پیامبر با خنده به حسن کوچولو که زیباتر از گل می­خندید، نگاه کردند.(1)


1- حکمت­نامه کودک، ص 266، ح 401.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه