گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 56

صفحه 56

آرامش گل

آرامش گل

مادر گل پسرش را بوسید و او را روی دست­های پیامبر گذاشت. لبخند زد و گفت: «ای پیامبر خدا! کودکم را آورده­ام تا برایش نامی زیبا انتخاب کنید و دعایش کنید.» پیامبر، گل پسر را بوسید و روی زانویش گذاشت. دست روی سرش کشید و آرام آرام برایش دعا خواند. ناگهان مادر دید که بچه­اش لباس خود و لباس پیامبر را خیس کرده است. فریادش بلند شد: «ای بچه بی­ادب! چه کار کردی؟» پیامبر نگاهی به مادر کرد و با مهربانی فرمود: «سر بچه­ات فریاد نزن. بگذار راحت باشد.» پیامبر صلی الله علیه و آله بدون کوچک­ترین ناراحتی و بدون اینکه بچه را بلند کند، به دعا خواندن خود ادامه داد. مادر از آرامش پیامبر بسیار شگفت­زده شده بود. دعای پیامبر صلی الله علیه و آله تمام شد. مادر پسرش را در آغوش گرفت. از پیامبر صلی الله علیه و آله هم تشکر کرد و هم عذرخواهی. سپس خداحافظی کرد و با شتاب بیرون رفت.

پیامبر از جا برخاست. با همان آرامش همیشگی به طرف حیاط رفت تا پیراهنش را بشوید.(1)


1- سنن النبی صلی الله علیه و آله، ص 104.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه