گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 59

صفحه 59

شربت شیرین

شربت شیرین

هوا گرم بود. سایه دلچسب نخل­ها بهترین پناهگاه برای امان ماندن از تابش آفتاب بود. پیامبر و دوستان کنار هم زیر سایه نخل­ها نشسته بودند. نوجوان کوچکی در آن سو به نخل کوچکی تکیه داده بود.

مردی از دور با سینی بزرگی در دست به سوی پیامبر آمد. یاران با کنجکاوی به سینی نگاه کردند. داخل سینی، یک ظرف بزرگ شربت و چند کاسه سفالی کوچک بود. مرد سینی را نزدیک پیامبر برد: «بفرمایید شربت تازه! بنوشید نوش جانتان!» پیامبر یکی از کاسه­ها را برداشت. نگاهی به دور و بر انداخت. چشمش به نوجوان خورد. او را صدا زد: «بفرمایید عزیزم! بیا بگیر و بنوش!» نوجوان با خوش­حالی جلو آمد. کاسه شربت را گرفت و با بَه­بَه و چَه­چَه آن را تا آخر سر کشید.(1)


1- تربیت فرزند، ص 101، به نقل از: صحیح بخاری، ج 3، ص 139.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه