گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 63

صفحه 63

چشم کوچولو

چشم کوچولو

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داخل اتاق آمد. حسین، شادی کنان به طرف او دوید. پدربزرگ مهربان خم شد و با مهربانی، سر فرزندش را نوازش کرد. دست­های نرم و کوچک حسین را میان دست­های گرمش گرفت. حسین غرق تماشای صورت نورانی پدربزرگ شد. پدربزرگ دست­های او را محکم گرفت و گفت: «حسین جان! از پاهای من بالا بیا. آفرین ماشاءالله.» حسین دست­های پدربزرگ را محکم گرفت و تلاش زیادی کرد تا از پاهای او بالا برود.

پدربزرگ مرتب او را تشویق می­کرد و به او می­گفت: «چشم کوچولو بالا بیا چشم کوچولو بالا بیا».

چشم کوچولو تمام توان خود را به کار گرفت و با شور و شوق، خود را به آغوش گرم پدربزرگ مهربان رساند.(1)


1- حکمت­نامه کودک، ص 270، ح 408.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه